درحالی که از استرس و عصبانیت لرزش خفیفی گرفته بود، با اخمای در هم کشیده، با خشم پرسید:
- چرا لوم ندادی؟
+ چون نخواستم
- چرا؟
+ دلیلی نمیبینم خودمو توضیح بدم برات
ریموس نتونست خودش رو کنترل کنه و از جاش با استرس پاشد و کلافه با دستای لرزون موهاش رو فرستاد عقب. چند قدم راه رفت تا فکر کنه، هیچوقت انتظار همچین چیزی نداشت و حالا کاملا دستپاچه شده بود. همه چیز براش عجیب بود و عجیب ترین چیز معجون روی میز بود.
برگشت سمت سوروس و با تحکم پرسید:
- از کجا فهمیدی؟
+ خودتو تو آیینه دیدی؟ یا فکر کردی همه مثل اون دوستات احمقن؟
- راجب دوستای من درست حرف بزن!
سوروس پوزخندی زد که از چشم ریموس دور نموند اما توجه نکرد و گفت:
- نکنه روی پیشونیم نوشته گرگینه و خبر ندارم؟
+ فکر میکنی توجه جلب نمیکنی با مریض شدنات وقتی ماه کامله؟ اینکه بعدش لاغر و زخمی با رنگ پریده و چشمای گود رفته دوباره پیدات میشه؟ - نه خب نمیکنی چون کسی با وجود اون دونفر به تو دقت نمیکنه تا متوجه بشه.
اگه به چهره جدی سوروس زل نزده بود فکر میکرد که داره مسخرهش میکنه اما نشونی از تمسخر پیدا نبود و باعث میشد ریموس بیشتر گیج بشه
- معجون؟
+ این رو هم باید توضیح بدم بهت؟
ریموس که تحت فشار بود داد زد:
- معلومه! تو نمیخوای سر به تن دوستام باشه! تا دو ماه پیش حتی خودمم-نمیدونم شاید هنوزم نمیخوای سر به تنم باشه! شاید به ازای اینکه لوم ندی ازم باج بخوای و من هیچ نمیدونم چی داره تو اون مغز نابغهت میگذره و مثل چی گیج شدم و ترسیدم چون بزرگترین راز زندگیم یجورایی افتاده دست کسی که اگه بمیرم میره جز مظنونین اصلی پس توضیح بده بهم و بیشتر عذابم نده!
سوروس که مثل همه، همیشه ریموس رو آروم دیده بود حالا با چشمای گرد به فریاد زدنش نگاه میکرد. برای چند ثانیه فقط زل زد به ریموس که نفس نفس میزد و بعد گفت:
+ من نمیخوام بکشمت، قتل با معجونی که قراره دارو باشه اونم تو شب هالووین خیلی سورئاله ولی من قاتل نیستم و اگه بودمم تورو نمیکشتم
ریموس طعنه زد:
- خیالم راحت شد ممنون اخه خیلی بهت اعتماد دارم واسه همون
+ بهم اعتماد داری
- ندارم! چجوری میتونم بهت اعتماد کنم وقتی پنج سال تمام فقط ازت نفرت دیدم و هر چیزیو یادم بره، اینو یادم نمیره که دیدم چقدر راحت دوتا از "همگروهیای خودت" که با غول کوهی احتمالا نسبت دارن رو حبس کردی و تا چند روز نتونستن پیداشون کنن، پس نه بهت اعتماد ندارم و اگه عاقل باشم باید ازت بترسم!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←
Hayran Kurguاولین فن فیک فارسیایه که با شیپ اسنوپین داره نوشته میشه (خودم هرچقدر گشتم ندیدم سو طبق معمول دست به کار شدم). نمیخوام با ادیت و برنامه پیش برم و پارت رو به محض نوشتن آپ میکنم و امیدوارم خوشتون بیاد ^-^ داستان از سال پنج غارتگران شروع میشه؛ وقتی سور...