° Part 26 °

73 17 9
                                    

با صدای حرف زدنی که میومد چشماش رو باز کرد و چند بار پلک زد تا دیدش واضح بشه. دامبلدور و مک‌گوناگال رو دید که با مادام پامفری صحبت میکردن. سرش رو چرخوند و به ریموس که انگار تبش اومده بود پایین چون با آرامش خوابیده بود نگاه کرد و نفس راحتی کشید.

درحالی که نیم خیز میشد، گلوش رو صاف کرد تا بقیه رو متوجه خودش کنه و موفق هم شد.

دامبلدور با لبخند اومد کنارش ایستاد و طرف دیگه‌ش هم مینروا موند.

- مستر اسنیپ، بالاخره بیدار شدی

+ صبح بخیر

- صبح بخیر پسرم، خوب خوابیدی؟

سوروس سرش رو به نشونه "آره" تکون داد و مک‌گوناگال به حرف اومد:

- حالت خوبه؟ حس مریضی نداری؟

+ نه پروفسور، خوبم

دامبلدور با رضایت گفت:

- خیلی عالیه.

و بعد از بالای عینکش به سوروس نگاهی انداخت و گفت:

- میدونی که باید صحبت کنیم

+ بله

- میخوای بهمون بگی چه اتفاقی افتاد دیشب؟

+ اتفاقی که افتاد این بود که کاری که شما مسئولش بودین رو من انجام دادم

دامبلدور و مک‌گوناگال نگاهی به هم انداختن و سوروس گفت:

+ من احمق نیستم گرگینه بیارین تو مدرسه و نفهمم، برای تمرین ماه کامل درست کرده بودم، میدونستم با حضور وزیر کسی سراغشو نمیگیره و میذارین واسه خودش جون بده پس رفتم سراغش و نجاتش دادم... حالا شما بگین پروفسور، وقتی یه گرگینه میارین و مسئولیتش رو به عهده میگیرین اینطوری ازش مواظبت میکنین؟ ولش میکنین تا خودش رو پاره کنه و از درد جون بده؟

دامبلدور و مک‌گوناگال با تعجب به سوروس عصبانی نگاه کردن. سوروس همیشه یه دانش آموز آروم بود و حالا با خشم داشت از "ریموس لوپین" دفاع میکرد!

مک‌گوناگال جواب داد:

- ما نباید تصمیماتمون رو بهت توضیح بدیم.

+ فکر کنین من دیشب نمیرفتم اونجا، صبح با جنازه ریموس چیکار میکردین؟ تیتر پیام امروز رو چیکار میکردین؟ پدر و مادرایی که میومدن بچه هاشون رو از این مدرسه ببرن بخاطر نبود امنیت رو چیکار میخواستین بکنین؟ از طرفی تا ریموس به هوش نیاد من مسئولشم پس بهم یه توضیح خوب بدهکارین.

مک‌گوناگال لباش رو روی هم فشرد و دامبلدور لبخند زد و گفت:

- درست میگی، پس بهتره بذاریم جفتتون فعلا استراحت کنین.

بعد رو کرد به مادام پامفری و گفت:

- دوستای جناب لوپین اجازه ورود ندارن

→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←Where stories live. Discover now