درحالی که از سر و روش آب میچکید و موهاش ریخته بودن تو چشماش در درمانگاه رو باز کرد که سینه به سینه مکگوناگال و مادام پامفری شد. بدون توجه به نگاه متحیرشون رفت تو و ریموس رو گذاشت رو یکی از تختا و درحالی که از سرما بشدت میلرزید گفت:
+ زخمیه، شکمش و دستش از چند جا، تب هم داره و سرفه میکنه
- اسنیپ؟!
مادام پامفری دوید سمت ریموس و سوروس برگشت سمت مکگوناگال و نگاهش کرد
- این چه وضعیه؟!
سریع اومد سمت سوروس و بازوی سفیدش رو که از خون ریموس قرمز بود رو گرفت و کشیدش سمت شومینه و نشوندش رو مبل.
شوکه شده بود، یکی از دانش آموزاش سر تا پا خونی دم دمای صبح درحالی که یکی دیگه رو که بشدت زخمی شده و نیمه لخته رو روی دست بلند کرده بود خیس خالی وارد شده بود.
با چرخش چوبدستیش سوروس رو خشک کرد و سریع رفت یه ظرف آب ولرم و پارچه آورد
- زیرپوشت رو دربیار سوروس
سوروس که دستاش بخاطر سرما جون نداشتن و رگشون برآمده شده بود به سختی کاری که مکگوناگال ازش خواسته بود انجام داد.
مینروا سریع نشست زیر مبل و شروع کرد با پارچه نم دار خونهای روی پوست سفیدش رو پاک کردن.
سوروس هیچی نمیگفت، میدونست مکگوناگال عصبانیه و هر لحظه آماده افنجاره اما سکوت کرده بود.
مینروا دستای یخ سوروس رو هم گرفت بین دستاش و پاکشون کرد.
+ کمکش کردم
- بعدا صحبت میکنیم
و با چرخش چوبدستی یه بافت سبز و نقرهای ظاهر کرد و سر سوروس رو ازش رد کرد و پرسید:
- میتونی بپوشیش؟
سوروس سر تکون داد و لباس گرم رو پوشید که یه جن خونگی ظاهر شد و لیوانی داد دستش
- شیر و کدو حلواییه، بخور
سوروس سر تکون داد و نگاهی به ریموس که هنوز ناله میکرد نگاه انداخت.
مکگوناگال نشست رو به روش و رد نگاهش رو دنبال کرد و کلافه سری تکون داد
- چرا همراه لوپین بودی اسنیپ؟
+ نجاتش دادم...
نگاه عمیقی به چشمای سبز مکگوناگال انداخت و ادامه داد:
+ ... مریض بود، امشب شب شیش ماهه دوم بود، اگه نمیرفتم میمرد
مینروا نگاه عمیقی بهش انداخت و فهمید که سوروس خیلی وقته میدونه؛ سری تکون داد و با پشت دست تب سوروس رو گرفت و گفت:
- استراحت کن، امشب رو اینجا بمون تا خودتم مریض نشی
سوروس سر تکون داد و جمع شد تو خودش و به مینروا که میرفت با مادام پامفری حرف بزنه چشم دوخت و گوشهاش رو تیز کرد
YOU ARE READING
→ ᴍᴏᴏɴʟɪɢʜᴛ ←
Fanfictionاولین فن فیک فارسیایه که با شیپ اسنوپین داره نوشته میشه (خودم هرچقدر گشتم ندیدم سو طبق معمول دست به کار شدم). نمیخوام با ادیت و برنامه پیش برم و پارت رو به محض نوشتن آپ میکنم و امیدوارم خوشتون بیاد ^-^ داستان از سال پنج غارتگران شروع میشه؛ وقتی سور...