ترجیح میدم رو موتورم نشسته باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه تو کلیسا بشینم و به فکر موتورم باشم!The Wild One🎬
___________________________
یک ساعتی از تموم شدن مراسم میگذشت ، تهیونگ و جیمین هرکدوم سوار موتور خودشون شده بودن و از چند متر دورتر از جمعیتی که هنوز ایستاده بودند ، منتظر یونگی بودند...
جیمین حوصلش سر رفته بود ، کلاه کاسکت مشکی سبزش رو از روی پاش برداشت و به دسته ی موتورش آویزون کرد و گفت :_اصلا میذارن همراه ما بیاد؟
تهیونگ که به ورودی نگاه میکرد ، با صدای جیمین از فکر خودش بیرون اومد و گفت :
+میدزدیمش!
جیمین یهو بلند شد و گفت :
_فردا هم تیتر اول اخبار میشیم ! مین یونگی بعد از اینکه جایزه کوفتی رو برنده شد ، دزدیده شد !! این همه طرفدار اینجا وایستادن ، چه فکری با خودت کردی؟
+جیمین چقدر برای همه چیز نگرانی ؟ آخرش اگه نذاشتن با ما بیاد ، میدزدیمش دیگه! این دیگه تهشه!
_خب باشه !چرا وحشی میشی؟ یه زنگ بهش بزن ببین کجاست ؟ چرا نمیاد ؟ خسته شدم!
تهیونگ که از غر زدن های پسر بزرگتر خسته شده بود ، گوشیش رو از جیب شلوارش ، بیرون اورد و توی لیست شماره هاش ، یونگی رو پیدا کرد و بهش زنگ زد :
_هوم؟
+مثل همیشه بی حوصله !
اجازه نداد یونگی مورد محبتش قرارش بده پس سریع سوالش رو پرسید:
+هیونگ کجایی؟
پسر بزرگتر توجهی به سوالش که جوابش مشخص بود ، نکرد و سوال خودش رو پرسید:
_بیرون خیلی شلوغه؟
تهیونگ دوباره نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن جمعیت ، سوتی کشید و گفت :
+آره خیلی !
یونگی گوشی رو از گوشش فاصله داد و گفت :
_کیهیون هیونگ ، تهیونگ میگه بیرون خلوته ! میتونیم بریم؟
تهیونگ که هرچقدر فکر کرد یادش نیومد کی این حرف رو زده ، گوشی رو از گوشش فاصله داد و با تعجب به اسکرین سیاهش نگاه کرد :
+من اینو گفتم؟
یونگی با صدای آرومی که فقط خودش میشنید ، جوابش رو داد :
_دهنتو ببند!
صدای منیجر یونگی به گوش تهیونگ رسید که داشت جواب هیونگش رو میداد :
+یونگی بیرون هنوز شلوغه ! یکم دیگه صبر کن میریم !!
تهیونگ ریز میخندید ، جیمین که بهش زل زد بود ، پرسید :
YOU ARE READING
[ Lantan ]
Fanfiction[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...