لینکن: حاضری؟
مایکل: نه! تو حاضری؟
لینکن : نه!
مایکل : پس شروع کنیم!!
Prison break🎬
__________________________________[سئول - کره جنوبی]
با زمزمه ازش پرسید :
_مطمئنی اجازه میدن تو بک استیج ببینیمش؟
صدای قلبش رو میشنید که خودش رو محکم به سینش میکوبید ولی با همون تن صدای آروم جوابش رو داد:
+نمیدونم ، خودش که گفت اجازه میدن!
_من چرا استرس دارم ؟
خواست تایید کنه که منم استرس دارم ، ولی دلیلش رو توضیح داد:
+چون داریم مثل جاسوس ها رفتار میکنیم..
_خب رفتار نکنیم!
+راست میگی.
چشماش رو بست ، زانوهاش رو صاف کرد و دوتا دستاش رو روی کمرش گذاشت و بلند شد و صدای جیمین رو که داشت با یکی صحبت میکرد رو شنید ، صداش بلند تر شده بود و دیگه پچ پچ نمیکرد.
کسی جز خودش و جیمین اونجا نبود ، لبخندی زد و توی ذهنش یک دلیل دیگه به دلایلی که ثابت میکردند جیمین دیوونست اضافه کرد .
به حرفاش بیشتر توجه کرد ، جیمین صداش میلرزید :_نه ما ساسنگ فن نیستیم !
طرفی که با جیمین صحبت میکرد با صدای بمی جوابش رو داد:
+پس اینجا چیکار میکنید؟ انتظار داری باور کنم ؟
صدایی که شنید اصلا شبیه صدای جیمین نبود ، توی ذهنش جیمین رو تو موقعیت های مختلف در نظر گرفت ولی نه اصلا این شکلی نبود ، پس داشت با کی حرف میزد؟
_بذار توضیح میدیم ، هی تهیونگ تو جواب ایشون رو بده حرف من رو باور نمیکنه!!
چشماش رو با شدت باز کرد ، مچ دست جیمین رو تو دست های یکی از نگهبان ها دید که با اخم زل زده بود توی صورتش و ازش علت حضورشون رو میخواست.
اول رو هیکل مرد زوم شد و بعد یه نگاهی به جیمین انداخت ، جیمین در برابرش جوجه ای بود که جیک جیک میکرد و نگهبان ؟ نگهبان چی بود پس ؟ مغزش جوابش رو داد :_ اسب خوبه؟
+ نه از اسب بزرگتره ، به نظرم فیل بهتره نظر تو چیه ؟
_آره منم موافقم! فیل و جوجه..
از چشماش قلب بیرون میزد و برق تحسین نگهبان برای هیکلی که برای خودش ساخته بود در حال موج سواری توی نگاهش بود ، دست هاش رو بالا آورد و برای هیکلی که میدید دست زد و گفت :
_ چی ساختی مرد!
نگهبان و جیمین با بهت به سمتش برگشتن ، به جیمین نگاه کرد که داشت با چشم و ابرو و دست و پا باهاش حرف میزد، متوجه نگاهش نشد ، مغزش دوباره فعال شد و بهش منظور حرکات جیمین رو گفت :
KAMU SEDANG MEMBACA
[ Lantan ]
Fiksi Penggemar[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...