همهی ما باید به تنهایی با شیطان درونمون رو به رو بشیم.
The Orginals 2013 - 2018 🎬
__________________________________[ روسیه ]
خونه ی سلطنتی نخست وزیر پر از پرستار شده بود و همه منتظر دکتر بودن تا از راه برسه..
عصبانیت اون پیرمرد روس ، برای کسی قابل تحمل نبود ، دخترش توی تب در حال سوختن بود و دکتر دیر کرده بود...
+مرتیکه احمق چرا نمیاد؟
_کارینا !
دختر لرز کرده بود ، صدای گریه مادرش ، زن نخست وزیر ، بلند شد...
کنار دخترش رفت و دست های بی جون دختر رو توی دست هاش گرفت ، دامادش قرار بود امروز به روسیه برسه و دخترش دو روزی بود که بی جون روی تخت افتاده بود ، قدرت تکلمش رو هم انگار از دست داده بود و به جز ناله چیزی از گلوی خشکش بیرون نمیومد...
لرز شدید تر شده بود ، پرستار ها برای اینکه دمای بدنش پایین بیاد پتو رو کنار زده بودند و دختر توی خودش جمع شده بود
+سرده!
تنها کلمه ای بود که بعد از دوروز به زبون آورده بود ، مادرش سعی کرد آرومش کنه همین حالا هم تبش زیادی بالا بود ، سرم تب بُری که بهش وصل شده بود هم جواب نداده بود و تبش رو کم نکرده بود...
یکی از خدمتکارهای مرد نزدیک نخست وزیر اومد و دم گوشش چیزی گفت و سریع اونجارو ترک کرد..
درست چند لحظه بعد ، هوسوک با لبخند و دسته گل بزرگ داخل دست هاش توی چارچوب در اتاق کارینا بود ، توی مدت زمان دو هفته ای که هوسوک توی روسیه نبود کارینا به خونه پدرش میومد و اونجا وقتش رو میگذروند ، هوسوک با دیدن کارینا توی این وضع ،گل از دست هاش ول شد و لبخندش از صورتش محو شده یود..
_چیشده؟
دکتر هم از راه رسید ، مادر کارینا سعی کرد وضعیت رو برای هوسوک توضیح بده اما اونقدر گریه میکرد که هوسوک چیزی از حرف هاش متوجه نشد...
دکتر وضعیت کارینا رو چک کرد و با سوال هایی که می پرسید سعی میکرد راجب وضعیتش اطلاعات بیشتری رو یه دست بیاره...
دستگاه تب سنج رو نزدیک گوش دختر برد ، دستگاه عدد چهل و چهار رو نشون میداد و این فاجعه بود ، اگه این وضعیت ادامه پیدا میکرد ، همه سلول هاش کم کم از کار میفتادن ، آخرین باری که ریز جزئیات وضعیت دختر رو از پرستاری که اون جا بود گرفت ، چهل درجه گزارش داده بود.
_امکان نداره
+چیشده؟
نخست وزیر پرسیده بود و دکتر قبل از اینکه بخواد جوابش رو بده ، یک بار دیگه دستگاه رو صفر کرد و نزدیک برد ، دوباره همون عدد رو نشون میداد...احتمال مرگ بالا بود ..
YOU ARE READING
[ Lantan ]
Fanfiction[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...