انتقام اصلا خوب نیست ماتیلدا. باور کن، بهتره که همیشه فراموش کنی.
Leon The Professional 1994
_____________________________________یونگی برگشته بود خونه و اون دو تا پسر رو تنها گذاشته بود و حالا جفتی روی تخت تهیونگ دراز کشیده بودن و صدایی از کسی در نمیومد..
_به نظرت...
+میگم...
جفتشون باهم سکوت رو شکسته بودند یعنی الان وقت این بود که بهم دیگه تعارف کنند که کی زودتر ادامه بده حرفش رو ؟ اما جونگ کوک انگار عجله داشت پس بیخیال کلیشه ی همیشگی آدم ها شد و حرفش رو زد :
_ به نظرت واقعا نامجون هیونگم اینو خواسته؟
+ هوم
دوباره سکوت کرد ، انگار منتظر بود تا تهیونگ تایید کنه که نامجون از یونگی خواسته جونگ کوک رو به آمریکا برگردونه...
_ ولی من از نامجون هیونگم خیلی وقته خبر ندارم
تهیونگ به جونگ کوکی که به سقف زل زده بود نگاه کرد ، همیشه انقدر قشنگ بود که در هر حالتی باعث میشد ضربان قلبش رو زیر پوست قفسه سینه اش حی کنه..
_اون خودش مجبورم کرد برگردم کره
+چرا اومدی اینجا؟
_ تراتوژن به اسم قرص دراگون پخش شده
تهیونگ ناخواسته دستش رو سمت چند تا تار مویی که از بقیه ی چتری های جونگ کوک بلند تر بود و الان جلوی چشماش رو گرفته بود ، برد و کنارش زد
+ اومدی تا جلوی پخشش رو بگیری؟
_نه
روی پهلو چرخید و دستش رو زیر سرش گذاشت تا کمی بالاتر بیاد
_نمیخوای ازم چیزی بپرسی؟
+چی بپرسم ؟
_هرچی که تو ذهنته
+چرا قاطیشون شدی؟
_نمیدونم
+دروغگو
_هوم
تهیونگ از جاش بلند شد تا از اتاق بیرون بره اما دستش کشیده شد و روی تخت افتاد
_نرو
جونگ کوک برای اینکه دست تهیونگ رو بگیره و مانع از رفتنش بشه ، نشسته بود ، دست و پاهاش رو دور پسر بزرگتر حلقه کرد و اون رو توی بغلش کشید
_بذار بغلت کنم
مانع پیچیده شدن دست های جونگ کوک دورش نشد ، سرش رو چرخوند و توی چشم های پسر زل زد ، اون ها که قرار نبود بهش دروغ بگن؟
+نمیتونم قبول کنم که به زور توی تشکیلاتشون بودی ، من خودم دیدمت که چه قدر برای ساختن اون ماده تلاش کردی
DU LIEST GERADE
[ Lantan ]
Fanfiction[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...