32.احمق و احمق تر

69 21 10
                                    

+موقعیت هرکسی از قبل تعیین شده، همه تو جایی که باید باشن هستن
- این چیزیه که آدمایی که تو بهترین جاها زندگی میکنن؛ به آدمایی که تو بدترین جاها زندگی میکنن، میگن.

SnowPiercer 2013
_____________________________________

_همه چی حاضره؟

کیهیون ماسک مشکی رو دست یونگی داد و این سوال رو پرسید...

_من هنوز قانع نشدم که مشکلات خانوادگیت چیه ، حتی بنگ شی هیوک ( رئیس کمپانی ) هم قانع نشده ، قول دادی سه ماهه برگردی ، آهنگی که ساختی رو ماهه دیگه پخش میکنیم ، لایو یادت نره و اینکه مراقب خودت باش و ...

یونگی با پاش چمدون رو به جلو هول داد و با سرش حرف های کیهیون رو قبول میکرد ، دهنش کف نمیکرد همه این هارو پشت هم ردیف میکرد ؟

+باشه نفس بکش

جونگ کوک روی چمدونش نشسته بود و به آدم هایی که از اون جا رد میشدن و میرفتن نگاه میکرد ، تهیونگ حتی برای خداحافظی ازش هم نیومد...

گوشیش رو چک کرد ، خبری نبود ، فقط چند تا فیلم ریخته بود روش تا توی این دوازده ساعتی که قرار بود روی هوا باشه ببینه تا حوصله اش سر نره ، تو این مدت کوتاه فهمیده بود که یونگی هیونگ آدمی نبود که بخواد دوازده ساعت باهاش حرف بزنه و اونو سرگرم کنه...

پروازشون اعلام شد ، از کیهیون خداحافظی کردن ( جونگ کوک بیشتر ) چون شاید هیچ وقت دیگه همدیگه رو نمیدیدن ، وسیله هاشون چک شد ، از فن های یونگی خبری نبود و خب این رو مدیون کیهیونی بودن که قبل از اینکه از خونه بیرون بزنن با دعوا همشون رو پراکنده کرده بود حتی اون خبرنگار دیسپچی که یونگی ازش وحشت داشت....

سوار هواپیما شدند و دوازده ساعت بعد اون ها توی خاک آمریکا فرود اومدند ...

انتظار نداشت نامجون رو ببینه اما اون مرد کت شلوار پوش که هیچ شباهتی به نامجون هیونگی که چهارسال پیش توی فرودگاه محو شده بود ، نداشت ، دنبالشون اومد...

آغوش باز نامجون چیزی نبود که جونگ کوک بخواد ازش استقبال کنه ... پس در جواب دست های باز شده نامجون دستش رو جلو برد و بهش دست داد :

_سلام کیم نامجون شی ، خیلی وقته

نامجون ناامید دست هاش رو پایین آورد و لبخندی زد :

+چقدر بزرگ شدی

سوار ماشین نامجون شده اند ، توی راه ، یونگی و نامجون از عمارت حرف میزدند ، از دونگ ایل ، جونگ کوک دونگ ایل رو بهتر از هر کس دیگه ای میشناخت ....

اون مردی بود که همیشه اون رو تهدید میکرد ...

اما واقعا همه چیز همونطور که هیونگ هاش توی ماشین درباره اش صحبت میکردند تقصیر دونگ ایل بود؟ چرا کسی از پروفسور احمقش حرف نمیزد؟ بهتر بود جونگ کوک درباره اش چیزی بگه ؟ نه ! اون فعلا ناراحت بود حتی سیزده ساعت بعد از اینکه از کره دور شده بود هم چیزی از این حس ناراحتی کم نشده بود ، نتونست فیلم هایی رو که گرفته بود ببینه ...تهیونگ نیومده بود ، یونگی بهش گفت اون توی مهمونی آشنایی با هیئت رئیسه کمپانی ایه که قرار بود بعد از بازنشستگی پدرش ، اون روی میز و صندلی ریاستش بشینه...

[ Lantan ]Where stories live. Discover now