17.انبار سوم

120 32 20
                                    

فقط تظاهر کن که خوشحالی! در نهایت کاملا فراموش میکنی که همه‌اش تظاهر بوده.

Horseman🎬
_______________________________

جونگ کوک نمیدونست که زنگ زدنش توی اون لحظه بدترین کاریه که میتونست توی زندگیش انجام بده ، گوشی جونهو رو برداشت ، نیاز به اینکه زنگ بزنه و رمزش رو بپرسه نداشت ، 210301dn ، رمز همه ی گوشی هایی که بهش میرسید همین بود ، شماره تهیونگ تنها شماره ی ذخیره شده توی گوشی بود ، روش رو لمس کرد و گوشی رو زیر گوشش گذاشت ، وقتی که صدای بله گفتن تهیونگ رو شنید ، خودش رو معرفی کرد :

_سلام من جونگ کوکم...

صدای نفس کشیدن تهیونگ قطع شد و فکرای مختلف به جونگ کوک حمله ور شدند :

نکنه شناختتم ؟

اگه فهمید ، همه چی رو میگم!

ولی جونگ کوک زنگ زده بود تا خبری که شنیده بود رو بگه ، نه اینکه گذشته رو برای مرد پشت خط شفاف کنه...
تهیونگ گوشی رو از خودش فاصله داد و دستش رو روی اون گذاشت و جواب سوال هیونگ هاش رو داد:

یونگی-کیه؟

جیمین-هرکی هست یه آدم مهمه! چرا همینطوری وایستاده؟

_جونگ کوکه!

یونگی سرش رو پایین انداخت و جیمین هم به دیوار زل زد...

جیمین زیر لب با یونگی شروع به حرف زدن کرد :

_دلم میخاد صورتش رو بیارم پایین!

یونگی هم که دل خوشی از جونگ کوک نداشت ، جوابش رو داد :

+کلت هوسوک هم هست!

جونگ کوک سکوت رو شکست و تهیونگی رو که هیونگ هاش رو در حال به قتل رسوندن جونگ کوک تصور میکرد رو به خودش آورد :

_تهیونگ شی؟

+ببخشید ، سلام جونگ کوک شی ، شماره منو از کجا پیدا کردی؟

_خودت امروز بهم دادی..

تهیونگ شمارش رو به جونگ کوک نداده بود ، قرار بود بده ولی جونگ کوک رمز گوشیش رو نداد تا به خودش زنگ بزنه و شمارش بیفته :

+آها !

_میشه همو ببینیم؟

+باشه ، گفتم که فردا ساعت ده میام !

_نه ، الان!

+الان؟

+اوهوم!

_باشه ، کجایی؟

+میشه آدرس خونتو بدی؟

_باشه برات میفرستم!

+خوبه میبینمت !

_باشه میبینمت!

تهیونگ گوشی رو قطع کرد...

+داره میاد اینجا نه؟؟

[ Lantan ]Where stories live. Discover now