فقط تظاهر کن که خوشحالی! در نهایت کاملا فراموش میکنی که همهاش تظاهر بوده.
Horseman🎬
_______________________________جونگ کوک نمیدونست که زنگ زدنش توی اون لحظه بدترین کاریه که میتونست توی زندگیش انجام بده ، گوشی جونهو رو برداشت ، نیاز به اینکه زنگ بزنه و رمزش رو بپرسه نداشت ، 210301dn ، رمز همه ی گوشی هایی که بهش میرسید همین بود ، شماره تهیونگ تنها شماره ی ذخیره شده توی گوشی بود ، روش رو لمس کرد و گوشی رو زیر گوشش گذاشت ، وقتی که صدای بله گفتن تهیونگ رو شنید ، خودش رو معرفی کرد :
_سلام من جونگ کوکم...
صدای نفس کشیدن تهیونگ قطع شد و فکرای مختلف به جونگ کوک حمله ور شدند :
نکنه شناختتم ؟
اگه فهمید ، همه چی رو میگم!
ولی جونگ کوک زنگ زده بود تا خبری که شنیده بود رو بگه ، نه اینکه گذشته رو برای مرد پشت خط شفاف کنه...
تهیونگ گوشی رو از خودش فاصله داد و دستش رو روی اون گذاشت و جواب سوال هیونگ هاش رو داد:یونگی-کیه؟
جیمین-هرکی هست یه آدم مهمه! چرا همینطوری وایستاده؟
_جونگ کوکه!
یونگی سرش رو پایین انداخت و جیمین هم به دیوار زل زد...
جیمین زیر لب با یونگی شروع به حرف زدن کرد :
_دلم میخاد صورتش رو بیارم پایین!
یونگی هم که دل خوشی از جونگ کوک نداشت ، جوابش رو داد :
+کلت هوسوک هم هست!
جونگ کوک سکوت رو شکست و تهیونگی رو که هیونگ هاش رو در حال به قتل رسوندن جونگ کوک تصور میکرد رو به خودش آورد :
_تهیونگ شی؟
+ببخشید ، سلام جونگ کوک شی ، شماره منو از کجا پیدا کردی؟
_خودت امروز بهم دادی..
تهیونگ شمارش رو به جونگ کوک نداده بود ، قرار بود بده ولی جونگ کوک رمز گوشیش رو نداد تا به خودش زنگ بزنه و شمارش بیفته :
+آها !
_میشه همو ببینیم؟
+باشه ، گفتم که فردا ساعت ده میام !
_نه ، الان!
+الان؟
+اوهوم!
_باشه ، کجایی؟
+میشه آدرس خونتو بدی؟
_باشه برات میفرستم!
+خوبه میبینمت !
_باشه میبینمت!
تهیونگ گوشی رو قطع کرد...
+داره میاد اینجا نه؟؟
YOU ARE READING
[ Lantan ]
Fanfiction[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...