39.وحشی شو

84 17 17
                                    

اسکارلت: رت، رت، رت اگه تو بری من باید کجا برم؟ چی کار باید بکنم؟
رت باتلر: صادقانه بگم عزیزم، اصلا برام مهم نیست!

Gone With The Wind 1939🎬
_______________________________________

چهارسال قبل_

آقای جئون بعد از اینکه از تهیونگ نا امید شده بود سراغ جیمین رفته بود ...

اون یه مرد فراری بود ولی از چی؟

همون طور که پسر ازش خواسته بیرون پادگان منتظرش بود ... جیمین ، جانگ هیوک رو سوار کرد و به سمت جایی رفتن که برای اولین بار اون دارو یا تراتوژن یا دراگونی که ازش اسم میبرد ساخته شده بود...

_مطمئنید دارم درست میرم؟

از سئول خارج شده بودند و جیمین هنوز نمیدونست کجا قراره برن...

+ قبل از اینکه وارد اتوبان اصلی بشی ، باید وارد اون جاده ی فرعی بشی

جیمین چشمش به جایی خورد که گارد ریل مسیر رو به دو قسمت تقسیم کرده بود ، مسیر اصلی و جایی که جانگ هیوک ازش میگفت ؟

_اینجا؟ برم سمت راست؟

نگاه زیر چشمی ای به مرد انداخت و بعد به راست پیچید :

+خودشه

ولی تا چشم کار میکرد فقط بیابون رو میتونستند ببینند...

_الان پشیمونی؟

جیمین از جانگ هیوک پرسید ، جوابی که منتظرش بود رو نگرفت :

+ نه هیچوقت

_پس چرا میخواید این اطلاعات رو به من بدید؟

جانگ هیوک جیمین رو نگاه کرد ، قرار نبود اطلاعاتی بهش بده ، این پسر فقط قرار بود کمکش کنه تا نجات پیدا کنه...سکوت کرد...

ساختمون بزرگی وسط بیابون خودش رو به جیمین نشون داد ...

+ اینجا؟

_همینجا نگه دار

تا ساختمون چند صد متری راه بود ...

_تفنگ همراهته؟

جیمین ابرویی بالا انداخت ، کلتش همراهش بود اما قرار نبود استفاده کنه...

جانگ هیوک دستش رو به سمت جیمین دراز کرد و ازش کلتش رو خواست :

_بده من

+ چرا ؟

_نباید عصبانیش کنیم

جیمین متوجه حرف های مرد نمیشد ، کیو نباید عصبانی میکردند ؟

جانگ هیوک خم شد و از کمر جیمین کلتش رو بیرون کشید ، جیمین دستش رو گرفت :

+داری چیکار میکنی؟

_نباید با خودمون اسلحه حمل کنیم

دست های جیمین شل شد و جانگ هیوک کلتش رو گرفت...

[ Lantan ]Where stories live. Discover now