1.نیتروژن

909 75 22
                                    

ما همه مشکلاتی رو داریم،همه چیزهایی رو داریم که باهاشون سر و کله بزنیم، بعضی روزا از بقیه بهتریم، بعضی روزا متوسطیم و بعضی روزا هم فقط جا رو واسه بقیه تنگ کردیم ولی تو ادامه بده...
__________________________________________

"ایالات متحده "

طبق عادت همیشگیش وارد بار شد و چشم چرخوند و آخرین کسی که میخواست اونجا و اونم توی اون لحظه ببینه جلوی چشماش ظاهر شد بدون توجه بهش به سمت چهار پایه ای که توی گوشه ترین قسمت ، جلوی بار بود رفت و روش نشست ولی این باعث نشد صدای اونو نشنوه :

_ چطوری دکتر؟

+ ای کاش هیچوقت توی فاکی رو توی اون شب فاکی تر نمیدیدم اونوقت مجبور نبودم هر لحظه قیافه نحستو تحمل کنم و اینکه هنوز دکتر نشدم.

نامجون که میدونست تنها باعث این حال بد جونگ کوک مثل تمام وقت هایی که انگار تریلی زیرش کرده و به تنها جایی که پناه می آورد بار خودش نزدیک پل هاروارد بود فقط پروفسور عزیزشه ، گفت :

_دکتر قلبم شکست دیه روت کراش ندارم این چه طرز برخورد با بزرگترته ؟ منی که در تمام لحظه های سخت همراهت بودم و شونه های من همیشه تکیه گاه تو برای فش دادن و به فاک دادن اون آجوشی لعنتیت تو ذهنته حالا بم بگو چیشده مرتیکه؟ و اینکه بالاخره که دکتر میشی...

نامجون که هیچ جوابی از پسر رو به روش نگرفت ، به روی خودش نیاورد که جونگ کوک کاملا سوالش رو به قسمت پایینی بدنش و جایی بین دوتا پاهاش گرفته در واقع خودشم در جریان بود که اون هیچوقت نمیگه پروفسور دوباره چه کاریو بهش سپرده و حتی بهش فرصت مخالفتم نداده و فقط یک جمله گفته « باید
انجامش بدی جئون » پس دستشو بلند کرد و خواست به ورنون اشاره کنه که نوشیدنی همیشگی و مورد علاقه‌ی رفیق عزیزش رو براش بیاره اما دست نگه داشت .

ازش پرسید :

_دکتر چیزی خوردی یا خودتو دوباره تو آزمایشگاه زندونی کرده بودی؟

جونگ کوک که تا اون لحظه فقط داشت به دیوار جلوش که پر از قفسه های مشروب بود نگاه میکرد از جاش بلند شد باید برمیگشت خوابگاه اونم توی اون دانشگاهی که هیچ ایده ای نداشت که چی باعث شد تا از کشور عزیزش جدا بشه یعنی اون موفقیت کوفتی تو کشور خودش بدست نمیومد؟

درسته که همه آرزوی یه لحظه حضور توی دانشگاه MIT رو دارند ولی همه اینها تا وقتی بود که واردش نشده باشند حرف پروفسور عزیزش باعث شده بود جونگ کوک از شیمی که با اون حجم از علاقه واردش شده متنفر بشه نه بخاطر اینکه چقدر شرایطش سخته و از 24 ساعت شبانه روز مجبوره 25 ساعت و 61 دقیقشو تو آزمایشگاه بگذرونه فقط بخاطر اتفاقی که داشت میفتاد و اون نمیتونست جلوشو بگیره پس الان وقت خمار شدن کنار نامجون رو نداشت .

جونگ کوک اونقدر سریع از جلوی چشمای نامجون محو شد که اگه صدای زنگوله ای که پشت در جا خوش کرده بود نمیومد، پسر بزرگتر اصلا باورش نمیشد که اونجا بوده یا فقط یه توهمه.

[ Lantan ]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon