میخوام خودمو تو یه سوراخ گم و گور کنم. دیگه نه میدونم چی درسته، نه چی غلطه. زندگیِ مزخرف و افتضاحیه. هر کسی هم واسه خودش یه دلیل و منطق داره!
The Rules of the Game (1939)🎬
_______________________________________هوسوک به سمت جایی که دونگ ایل و دار و دسته اش اونجارو قرق کرده بودن ، رفت ، فردا سالگرد پدرش بود باید تا قبل از اینکه بخوان برگردن به کارهای مضخرفشون برسن ، به اونجا سری میزد...هرسال دونگ ایل یه بهونه ای داشت و دقیقا روز درگذشت پدرش ، اون رو یه جای دنیا میفرستاد که مایل ها از کره و به خصوص گوانگ جو دور بود..
_آقا کاری داشتید؟
دونگ ایل لبخندی که تا اون لحظه محو شده بود رو دوباره مهمون لب هاش کرد و گفت :
+ پسرم ببین کی اینجاست ؟
هوسوک نگاهی به جونهو انداخت ، آدم های دونگ ایل با اینکه بی عرضه بودند ولی کارشون رو خوب انجام میدادند ، در عرض چندساعت جونهو رو پیدا کرده بودند و تحویل این مرتیکه دادند ، سرعتشون قابل تحسینه...
_لی جونهو
جونهو با دهن باز مونده به هوسوک نگاه کرد و گفت :
+مثل اینکه همه مارو اینجا میشناسنا
کسی بهش توجه نکرد ، هوسوک چشماش رو به دونگ ایل دوخت و با عصبانیت ساختگی ای گفت:
_قرار بود من بیارمش اینجا
عصبانیتش ساختگی بود چون اصلا براش مهم نبود که این مرتیکه اینجا باشه یا نه ، برای هوسوک فقط مهم این بود که یونگی توی دردسر نباشه...
دونگ ایل فندکش رو روی پیپش که تازه براش پر از تنباکو کرده بودن گرفت و جواب هوسوک رو داد :
+چه فرقی میکنه تو بیاریش
پیپ رو بین لب هاش گذاشت و پک آرومی بهش زد تا توتون های روی پیپ آتیش بگیرند ..
به جاشوایی که حالا پشت هوسوک ایستاده بود با سر اشاره کرد و ادامه داد :
+یا این ، اونم آدم توعه دیگه
دونگ ایل قرار نبود هیچ وقت این عادتش رو که روی آدم ها برچسب مالکیت می زد کنار بذاره...
توتون های روی پیپ آتیش گرفته بودند و در حال سوختن بودند ، دودش بلند شده بود ، فندکش رو روی میز گذاشت ، پیپ رو از لب هاش فاصله داد و ضربه های آرومی زد تا توتون های داخلش جا به جا شن....
_قراره چیکار کنیم؟
تمام توجه دونگ ایل روی روشن کردن پیپ کالاباشی بود که بین دست هاش قرار گرفته بود ، دوباره پیپ رو بین لب هاش گذاشت و پک های عمیقی بهش میزد ، فندک رو روی توتون ها میچرخوند تا آتیش نصیب همه ی اون ها بشه...
VOUS LISEZ
[ Lantan ]
Fanfiction[ فرشته هم وسط جهنم بزرگ شه ، عوضی میشه ولی ذاتش هنوز فرشتست...تو جنست خاکه نه آتیش.. تو محیط دورت سمی بوده که سمی شدی... تو تغییر نکن ، من بخاطر تو تغییر میکنم زمان و مکان ، مرگ و زندگی بهشت و جهنم ، آب و آتیش سدیم و اکسیژن باعث انفجاره... ولی تو...