31.پینوکیو و پدر ژپتو

69 18 9
                                    

‍ می‌خوام خودمو تو یه سوراخ گم و گور کنم. دیگه نه می‌دونم چی درسته، نه چی غلطه. زندگیِ مزخرف و افتضاحیه. هر کسی هم واسه خودش یه دلیل و منطق داره!

The Rules of the Game (1939)🎬
_______________________________________

هوسوک به سمت جایی که دونگ ایل و دار و دسته اش اونجارو قرق کرده بودن ، رفت ، فردا سالگرد پدرش بود باید تا قبل از اینکه بخوان برگردن به کارهای مضخرفشون برسن ، به اونجا سری میزد...هرسال دونگ ایل یه بهونه ای داشت و دقیقا روز درگذشت پدرش ، اون‌ رو یه جای دنیا میفرستاد که مایل ها از کره و به خصوص گوانگ جو دور بود..

_آقا کاری داشتید؟

دونگ ایل لبخندی که تا اون لحظه محو شده بود رو دوباره مهمون لب هاش کرد و گفت :

+ پسرم ببین کی اینجاست ؟

هوسوک نگاهی به جونهو انداخت ، آدم های دونگ ایل با اینکه بی عرضه بودند ولی کارشون رو خوب انجام میدادند ، در عرض چندساعت جونهو رو پیدا کرده بودند و تحویل این مرتیکه دادند ، سرعتشون قابل تحسینه...

_لی جونهو‌

جونهو با دهن باز مونده به هوسوک نگاه کرد و گفت :

+مثل اینکه همه مارو اینجا میشناسنا

کسی بهش توجه نکرد ، هوسوک چشماش رو به دونگ ایل دوخت و با عصبانیت ساختگی ای گفت:

_قرار بود من بیارمش اینجا

عصبانیتش ساختگی بود چون اصلا براش مهم نبود که این مرتیکه اینجا باشه یا نه ، برای هوسوک فقط مهم این بود که یونگی توی دردسر نباشه...

دونگ ایل فندکش رو روی پیپش که تازه براش پر از تنباکو کرده بودن گرفت و جواب هوسوک رو داد :

+چه فرقی میکنه تو بیاریش

پیپ رو بین لب هاش گذاشت و پک آرومی بهش زد تا توتون های روی پیپ آتیش بگیرند ..

به جاشوایی که حالا پشت هوسوک‌ ایستاده بود با سر اشاره کرد و ادامه داد :

+یا این ، اونم آدم توعه دیگه

دونگ ایل قرار نبود هیچ وقت این عادتش رو که روی آدم ها برچسب مالکیت می زد کنار بذاره...

توتون های روی پیپ آتیش گرفته بودند و در حال سوختن بودند ، دودش بلند شده بود ، فندکش رو روی میز گذاشت ، پیپ رو از لب هاش فاصله داد و ضربه های آرومی زد تا توتون های داخلش جا به جا شن....

_قراره چیکار کنیم؟

تمام توجه دونگ ایل روی روشن کردن پیپ کالاباشی بود که بین دست هاش قرار گرفته بود ، دوباره پیپ رو بین لب هاش گذاشت و پک های عمیقی بهش میزد ، فندک رو روی توتون ها میچرخوند تا آتیش نصیب همه ی اون ها بشه...

[ Lantan ]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant