22.عاااا

103 29 48
                                    

فرقی نداره چند نفر رو از دست میدی، هرچقدر هم ضربه‌ها شوکه‌کننده باشه راهی جز ادامه زندگی نداری.

Demon Slayer - 2019 🎬
_______________________________________

هوسوک بعد از توضیح دادن به یونگی ، به جیمین هم خبر داد که حالا هیونگش هم در جریان همه چیز هست....
ساعت حضورش توی اداره تموم شده بود ، میخواست به تهیونگ سری بزنه ، اما قبلش به سمت کمدی که توی اتاقش بود ، رفت ...

لباس رسمی ارتشیش رو با یه پیرهن سفید و شلوار مشکی عوض کرد و از اداره بیرون زد ...

مسیر یک ساعته خونه تهیونگ ، دوساعتی طول کشید ، قدم زدن توی خیابون های سئول براش از هر وقت دیگه ای لذت بخش تر شده بود ، انگار این آخرین باری بود که این خیابون ها و آدم هارو میدید ، دلش میخواست به همه لبخند بزنه ، اخم هاش رو پنهان کرد ، مهم نبود اگه مردم فکر کنن که این پسره چرا دیوونه شده ... حتی نگاه های عجیب و غریب بقیه هم براش جذاب شده بودند ...
چند لحظه ای ایستاد و نفس عمیقی کشید ، میخواست این هوای آشنارو توی ریه هاش داشته باشه ... هر چقدر که هوسوک خوش خیال و از نتیجه ای که قرار بود رخ بده مطمئن بود ، جیمین نا امیدانه به استقبال از این ماموریت میرفت...

به خونه ی تهیونگ رسیده بود ، دست هاش خالی نبودند ، با اینکه میدونست خونه ی تهیونگ همیشه پر از مواد اولیه و غذاهای آماده و هرچیزی که به ذهنش میرسید بود ، اما توی راه یه سری به فروشگاه هم زد:

_جیمین شیییی !

جیمین تهیونگ رو کنار زد وارد خونه شد ، خسته بود وسایل رو جلوی در گذاشت و با صدای بلندی گفت :

+وای ته ، خیلی خستم !

داخل خونه شده بود ، قدم سوم رو برنداشته بود که جونگ کوک رو وسط خونه ایستاده ، دید...نگاه گذرایی به پسر انداخت ....

جونگ کوک لبش رو به دندون گرفته بود و پوست لبش رو جویید ، به جیمین نگاه کرد ، انتظار نداشت وقتی که اونجاست ، تهیونگ دوست هاش رو توی خونه اش راه بده ، هرچند که خونه خودش بود و هرکاری رو که میخواست میتونست انجام بده و کسی هم نمیتونست مانعش بشه....

_سلام...!

نمیدونست کی این سلام از دهنش خارج شده ، اما با جواب جیمین متوجه شد که مدت زیادی نگذشته...

+سلام...

جیمین به سمت کاناپه رفت و نفس عمیقش رو وقتی که کنار جونگ کوک رسید ، بیرون داد و با صدایی که مطمئن بود تهیونگی که داره وسایل رو جا به جا میکنه ، نمیشنوه به پسر کوچیکتر گفت :

_مواظب رفتارت باش جونگ کوک شی !

از کنارش گذشت...

خودش رو روی کاناپه پرت کرد ...

[ Lantan ]Where stories live. Discover now