Part Eleven: Trick

880 333 159
                                    

BBH POV:

از بعد زنگ چانیول، رسما نتونستم بخوام. من باید اون پسر رو بهتر میشناختم تا میتونستم بهترین جا رو بهش بدم. چیزی که واقعا در توانش باشه. لپ تاپم رو باز کردم و وارد سرور استخدام شدم و رزومه ش رو پیدا کردم. هم رزومه ابتدایی که آپلود کرده بود و هم رزومه ای که با فرمت شرکت ما آپلود شده بود.

تک تک سطرها رو با دقت خوندم. وقتی به برنامه هایی که نوشته بود، نگاه کردم، کنجکاو شدم. پس رفتم و تمام اون برنامه ها رو پیدا کردم و تک تکشون رو اجرا کردم و در یک کلام اگر بخوام بگم، عالی بودن. برای کسی که حتی دوره برنامه نویسی ندیده بود، برنامه هایی که نوشته بود، در سطح بالایی قرار داشتن و حتی پروژه های دانشگاهی ش هم در سطح بالایی بودن. اون پسر واقعا باهوش بود و پرتوان.

خب، یه مشکلی اینجا ایجاد میشه، اگر چانیول واقعا باهوش و پرتوان بوده،چرا هیچ وقت نتونسته جایی استخدام شه؟! یا این پروژه ها، همه تقلبی بودن، یا یه جای کار میلنگیده و من باید اون ایراد رو پیدا میکردم.

مجدد تک تک معرفی نامه های اساتید رو خوندم، ولی چیز عجیبی نبود. فیلم جلسه مصاحبه شاید میتونست به من کمک کنه! فیلم رو باز کردم و 3 بار کامل و با دقت فیلم رو دیدم. امتیاز داور ها رو هم نگاه کردم: کمبود اعتماد به نفس، تو سری خور بودن، عدم کنترل هیجان و خشم! خب، همه اینها نوشته شده بود.

حرفی که چانیول به کریس زده بود در جواب سوال کریس وقتی پرسید که چرا هیچ جا استخدام نشدی، جالب بود. اون پسر، یه مشکل بزرگ داشت و خودش ازش خبر نداشت.

پوزخندی زدم و به ساعت نگاه کردم. ساعت 3:30 صبح بود و من واقعا خوابم نمیومد. اگر که حدس من درست میبود، میتونستم خیلی سریع، چانیول رو تبدیل به یه مغز بکنم که با هم، بتونیم ایده های بزرگ رو پیاده سازی کنیم. از لحاظ آی کیو، ما تقریبا در یک سطح بودیم و این تفاوت، فقط توی تیپ شخصیتی ما بود. و من میتونستم چانیول رو جوری که میخوام تغییر بدم.

روی تخت خواب دراز کشیدم. فردا باید اول وقت میرفتم شرکت و نقشه م رو عملی میکردم. ساعت رو روی 6 تنظیم کردم و چشمهام رو بستم. نمیدونم اصلا خوابیدم یا نه، خیلی هیجان داشتم. وقتی ساعت زنگ زد، از جام بلند شدم و بعد از شستن دست و صورتم، بدون خوردن صبحانه، رفتم شرکت.

سریع رفتم به دفترم و شروع کردم به تغییر کد یکی از برنامه ها و سیو اون. به ساعت نگاه کردم. 8:30 شده بود و خب، تا الان اون پسر باید وسایلاش رو جمع میکرد و میومد بالا، و خب اون هیچ چی راجب نحوه ورود به طبقه بیستم نمیدونست. به زور از جام بلند شدم و رفتم سمت دفتر R&D.

وقتی که رسیدم، صدای صحبت کردن چانیول رو شنیدم. پشت در، قایم شدم تا ببینم چی میگن. چانیول گفت:"هیونگ من دنبال بهترین تصمیم نبودم. من میخواستم اینجا باشم. پیش شما."

Similar BUT differenT + After Story (completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن