Part 32: Monster

945 265 255
                                    


میخواستم پس فردا آپ کنم... ولی دلم نیومد 😅

بریم ببینیم کیا درست حدس زدن 😈😈

------- ⁦(☉。☉)!⁩⁦(☉。☉)!⁩⁦ヽ(。◕o◕。)ノ.⁩

PCY POV:

با صدای زنگ ساعت، از خواب پریدم و وقتی خواستم بلند شم، کمرم به شدت تیر کشید و تا رون پام توی این تیر کشیدن سوخت. صدای آب میومد و مشخص بود بکهیون داره دوش میگیره. به زور از جام بلند شدم و با داد گفتم:"لعنت بهت بکهیون، کمرم نصف شده."

صدای آب قطع شد و صدای بکهیون رو شنیدم که میگفت:"تقصیر خودته. اگر پسر خوبی بودی، همه چی آروم پیش میرفت."

اداش رو دراوردم و رفتم به اتاق خودم تا دوش بگیرم. دیر بود و خب، باید سریع حاضر میشدیم. دیشب، یه فاجعه بود و حتی دلم نمیخواست بهش فکر کنم. به زور دوش گرفتم و با کمردرد، لباسهام رو پوشیدم. وقتی به آشپزخانه رفتم، بکهیون صبحانه رو آماده کرده بود و با دیدن من جلو اومد و من رو بوسید و گفت:"کمرت چطوره پسرم؟"

کلافه گفتم:"باهام حرف نزن. ازت بدم میاد."

خندید و چیزی نگفت و شروع کرد به خوردن صبحانه. از درد حتی نمیتونستم بشینم. کلافه گفتم:"لعنت بهت من الان چطوری کار کنم؟"

خندید و شونه بالا انداخت و گفت:"پسرهای خوب تشویق میشن و پسرهای بد تنبیه. تو دیشب پسر بدی بودی یول. خیلی اذیتم کردی."

بهش پوکر نگاه کردم و گفتم:"دیگه راجب دیشب حرف نزن."

خندید و چیزی نگفت. معلوم بود حسابی بهش خوش گذشته. کسی که کمرش کبود شده، من بودم نه اون.

با هم سمت شرکت رفتیم و هر وقت میخواست صحبت کنه باهام، روم رو ازش برمیگردوندم و خب، اونم فقط میخندید و میگفت:"کیوت!"

به شرکت که رسیدیم، گفتم:"من یه کاری دارم، تو برو من میام."

سری تکون داد و رفت. من هم سمت لابی رفتم تا بسته ای که برام رسیده بود رو تحویل بگیرم. کامل لنگ میزدم و از درد کمرم داشتم دیوونه میشدم. وقتی به میز اطلاعات رسیدم، لبخند زورکی زدم و گفتم:"بسته م رسیده؟"

دختر با لبخند، جعبه متوسطی رو سمتم گرفت و گفت:"بله. دیروز رسیده بود که بچه های حراست تحویل گرفتن."

ازش تحویل گرفتم و گفتم:"ممنونم."

وقتی خواستم برگردم، کمرم تیر شدیدی کشید و دختر گفت:"خوبید آقای پارک؟"

به زور گفتم:"آره. یکم دیروز پام ضرب خورده، درد داره."

دختر گفت:"میخواید براتون پماد بگیریم؟ یا چسب ضد درد؟"

سری تکون دادم و گفتم:"نه. ممنونم. فعلا."

و به سمت آسانسور راه افتادم که یهو، یکی ازم آویزون شد و گفت:"چطوری پارک چانیول؟"

Similar BUT differenT + After Story (completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن