Part Three: InternShip

1K 357 215
                                    

3rd Person POV:

ساعت حدود 9 صبح بود که تلفنش زنگ خورد. تمام دیروز از استرس تماس امروز، خوابش نبرده بود و تمام ناخنهاش رو خورده بود. میترسید زنگ بزنن و بگن که نمیخوانش یا هر چی. سریع تلفن رو جواب داد و گفت:"بله؟"

-:"سلام. آقای پارک چانیول؟"

-:"بله. خودم هستم."

-:"برای قرارداد کاراموزی و قرارداد رسمی، امروز ساعت 14، دفتر مرکزی باشید. اطلاعات تکمیلی رو همکارانمون بهتون زمان قرارداد میگن."

-:"بله بله. حتما ساعت 2 اونجام."

و تلفن قطع شد. سریع رفت دوش گرفت و صورتش رو اصلاح کرد و موهاش رو با سشوار خشک کرد و سعی کرد با ته مونده ژلش، یکم موهاش رو به سمت بالا هدایت کنه و خب، نتونست. بیشتر موهاش شبیه یه تیکه گوه شدن و مجبور شد دوباره با اون آب سرد، موهاش رو توی ظرفشویی بشوره.

به زور یه چای و بیسکویت خورد و حدود ساعت 11 بود که از خونه خارج شد. میترسید که دیر برسه و بخاطر همین، ترجیح داد زودتر بره. یه عکس از خودش توی اتوبوس گرفت و با کپشن:"دارم میرم برای استخدام. امیدوارم همه چی خوب پیش بره. برام دعا کنید. فایتینگ." پستش کرد.

کمی بعد، یه صدای دینگ خفه از گوشیش شنید. گوشیش رو بالا آورد و متوجه 4 لایک و 2 تا کامنت شد. سریع گوشیش رو باز کرد و کامنت ها رو خوند. کامنت از طرف دو تا دختر بود. یکیشون زده بود:"اوپای جذاب، امیدوارم همه چی خوب پیش بره."

بعدی زده بود:"فایتینگ اوپا. تو میتونی."

خندید. دخترای دبیرستانی همیشه براش جالب بودن. اونا به همه کار میرسیدن. هم درسها، هم زیبایی و هم فضای مجازی. یه دینگ دیگه. اینبار یه اکانت نامشخص بود که نمیشد تشخیص داد دختره یا پسر، فقط عکس یه عینک آفتابی بود و براش کامنت گذاشته بود:"به جای این جور کپشن‌ها، برای خودت تلاش کن. با دعای من استخدام تو درست نمیشه. اگر اعتماد به نفسش رو نداشته باشی، به جایی نمیرسی."

چانیول متعجب به کامنت خیره شد و روی اکانت زد تا ببینه کیه که همچین کامنتی براش نوشته. یه اکانت شخصی پرایوت بود. بدون هیچ بیویی. فقط 5 نفر رو فالو کرده بود و تعداد فالویینگ هاش 20 نفر بود. و تعداد پستها، 428 تا. از اینستاگرام بیرون اومد و حواسش رو داد تا ایستگاهش رو رد نکنه. و البته فکر کرد. اون فرد راست میگفت. اون باید به خودش اعتماد میکرد. اون اینجا بود. برای اولین بار، بالاترین امتیاز رو از رزومه و مصاحبه شرکت NextGen گرفته بود و این خودش به نوعی معجزه بود.

وقتی فکر کرد به رزومه ش، و سوالایی که پرسیده بودن، چانیول برای اولین بار با هوشش جوابشون رو داده بود. در واقع فرمت رزومه اون شرکت، به نوعی یه تست هوش و شخصیت شناسی بود. حتی قسمتهایی که راجب رزومه کاری ازشون پرسیده بودن، جالب بود و تعداد کارهای پاره وقت و تمام وقت رو پرسیده بود و اینکه چقدر پس انداز دارن. عجیب ترین رزومه کاری رو پر کرده بود. و خب اینجا بود.

Similar BUT differenT + After Story (completed)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang