ووت و کامنت یادتون نره❤️✨~~~
لویی بعد از سیگار کشیدنش داشت ظرف های صبحونش رو جمع میکرد و هری توی این مدت یک لحظه هم از سر جاش تکون نخورده بود و مدام زیر نظر گرفته بودش.
لویی شیر اب رو باز کرد و ظرف توی دستش رو زیر اب گرفت و وقتی شستش اونو کنار بقیه ی ظرف ها گذاشت و بعد برگشت و هنوز هری داشت بهش نگاه میکرد.
"میشه بگی چته؟" پرسید و با گیجی به هری نگاه کرد. دقیقا اون چرا اینجوری بهش نگاه میکرد؟
"بیست و یک روزه ندیدمت دلم برات تنگ شده." هری عادی گفت انگار موضوع عادی ای رو گفته.
"خب تو داری عجیب نگاهم میکنی." لویی گفت و به ظرف شویی تکیه داد.
"معذبم میکنی." برگشت و ی لیوان برداشت تا اب بخوره، انگار گلوش خشک شده بود از دیشب تا الان اب نخورده بود اون توی خواب معمولا بلند میشد و اب میخورد اما دیشب اصلا حال نداشت از خواب بیدار بشه پس با تشنگی تا الان رو گذرونده بود.
"چرا هانی؟ من دارم بهت عادی نگاه میکنم. اصلا بیا سیگار بکشیم." هری دو موضوع بی ربط رو گفت و بعد ابرویی به عنوان پرسش بالا انداخت و کج لبخند زد.
"چرا میخوای سیگار بکشی؟"
" سیگار کشیدن باتورو دوست دارم، باحاله." هری گفت و به میز نگاه کوتاهی انداخت.
"باشه بریم سیگار بکشیم." لویی بعد از حرفش به نشیمن رفت و پاکت سیگارش رو برداشت. وقتی هری کنارش نشست ی نخ بهش داد. هری سیگار رو بین لب هاش گذاشت و لویی جلو اومد و سیگار رو براش روشن کرد هری پکی از سیگار گرفت و بعد لویی مشغول روشن کردن سیگار خودش شد.
باهم درحال سیگار کشیدن بود و خونه رو بوی سیگار برداشته بود.
هری هنوز هم داشت به سیگار کشیدن لویی نگاه میکرد.
"فکر کنم باید به اینجوری زل زدنت عادت کنم." کامی از سیگارش گرفت و به هری نگاه کرد.
"موضوع هارو طبقه بندی میکنی و عادت کردن رو انتخاب میکنی؟" هری گنگ پرسید.
"اره موضوع هارو طبقه بندی میکنم و بعد شروع میکنم به عادت کردن. مثل اینکه صبح ها باید خودم برای خودم صبحونه درست کنم و ظهر ها بلد نیستم چیزی درست کنم. یا مثلا اینکه کوچیک بودم باید ارنست رو میبردم پارک و منتظر میموندم کامل بازیشو کنه. اینجوری میری توی فاز عادت." لویی توضیح داد و بعدش دوباره سیگار کشید.
"خب خودم برات صبحونه و غذا درست میکنم. باور کن دوست دارم حتی اگر تصمیم بگیری بیای باهام زندگی کنی." هری گفت.
"دوست دارم کار هامو خودم انجام بدم باشه؟ دوست ندارم کسی توی کارم دخالت کنه." لویی توضیح داد و بعد سیگارش رو پایین گرفت.
YOU ARE READING
Fake Alpha [L.S]
Fanfiction-Complete- "برای انتخاب لونا دیگه وقتی ندارم. تو جفت مقدر شده ی منی اهمیتی نمیدم اگر یه الفا یا هر کوفت دیگه ای تو حق نداری این تصمیم رو بگیری که نمیخوای لونا باشی." "من الفام و الفاها نمیتونن جفت بشن. در ضمن من به جفت های مقدر شده اندازه ی فاک هم ا...