"Chapter 101"

1.7K 263 2.3K
                                    


ول ول ول

این چپتر رو به فنا رفتم تا ادیت زدم، باز من می‌دونم ک*دستی شیوعش نا تمامه.

بهرحال من بخاطر کسایی که فردا مدرسه تخمی دارن
گفتم اپ کنم خوشحال بشین😔

بخاطر همین تند تند ادیت زدم
وگرنه می‌خواستم فردا اپ کنم.

امیدوارم این چپتر رو فلاپ نکنین!

چون خیلی سخت بود پدرم دراومد.

7400 words
220 votes
2k comments

🍷🕯️

~~~

رازی که از اول یک افسانه بوده، فاش کردنش به کسی که خود اون راز تاریکه مثل باز کردن دریچه‌است؛ اما نگه‌داشتنش مسومت می‌کنه.

بازگو کردن بخش پنهان ادم ها، زخم کهنه رو باز می‌کنه، شیوع درد، خون همه جارو کثیف می‌کنه.
با تفاوت اینکه جاری شدن خون در ابتدا اطرافیانش رو مسموم، و در اخر، خودش رو غرق می‌کرد.

تنها راه حلی که وجود داشت، فاش نکردن بود.
در ادامه پیشگیری که با زندانی اون شخص، بستن تمامی انسداد هوا اون رو بی‌سلاح می‌کرد.

هویت پنهان رو فاش نمی‌کرد؛ چون با گفتن حقیقت درمورد کسی که در ابتدا بوده تنها راه حل برای به وقوع نیوفتادن نابودی بود.

هری به تنها چیزی که اهمیت نمی‌داد نابودی خودش بود، و تنها چیزی که براش اهمیت داشت غرق نشدن جفتش بود.

تمامی تلاش ها تمامی محبت ها شاید کمرنگ می‌شدن زمانی که اون شخص فکر می‌کرد با عشق دادن بهش داره اون رو محدود می‌کنه.

پس هری گذاشت تنفر به خودش چیزی باشه که حداقل الفا کوچولوی اون اسیب کمتری ببینه.

عشق رو کنار زده بود؟
نه!

حتی وقتی که بهش خیانت کرد، جوونه‌های امید هنوز با نوری لرزون وجود داشتن.
زمانی که پیوندشون رو با لایه‌ی عمیق ابی چرک پر کرد.
رنگ چرکی که هیچ بازتابی از درخشیدن نداشت.

هری هنوز یک عاشق درهم امیخته با خستگی‌هاش بود.

زمانی که پیوند شکسته شد، هری هنوز یک طرف طناب رو رها نکرده بود.
منتظر اومدن جفتش بود، منتظر گرفته شدن سر طناب باقی‌مونده بود.

Fake Alpha [L.S]Where stories live. Discover now