هاییی
من برگشتم! با یک پارت اکلیلی و شیرین🥺
همینطور که گفتم زود اپ کردم، اینم از فصل دو قراره اتفاقای جدیدی بیوفته.
این چپتر هم سه تا عکس گذاشتم توی چنل میتونین برای تصور کردن بهتر این پارت برین توی چنل با ایدی
Ticktickdarlingاین پارت تا پارت بعد و پارت های بعد رو خیلی دوست دارم
🥺❤️✨راستی روز های اپ هم هفته ای یکبار جمعهس بیشترش دیگه دو بار در هفته...دیگه باید بشینم درس بخونم جدی!😂
240 votes
1300 comments
5200 words~~~
امروز بیست نوامبره، خورشید هنوز طلوع نکرده و نور سحرگاهی هنوز روی پک خودش رو نتابیده.
اسمون بین تاریکی و روشنی گیر کرده.صبح بیست نوامبر، یعنی ساعت پنج و بیست و پنج دقیقهی صبح، توی هوای گرگ و میشی هری صدای گریهی دخترشون رو میشنوه...
اون ضربان قلب کوچیکی رو داره میشنوه، صدای گریهی خیلی ضعیف و همینطور رایحهی یک نوشیدنی زمستونی.الفای اصیل، قدرتهاش رو جمع کرد تا بیشتر رایحهی دخترش رو استشمام کنه.
حالا اون رایحهی نوعی شراب انگور قدیمی با نعنا رو میفهمه، لبخند عمیقی روی لبهاش میشینه، چشمهاش بستهست و داره رایحهی جفت و پاپش رو استشمام میکنه.اون هنوز دم در بیمارستان منتظره تا تیلور بیاد و بهش بگه یک دختر خوشگل و ناز دارین، اون سالمه و هیچ خطری تهدیدش نمیکنه.
هری هنوز منتظره تا تیلور کارش رو تموم کنه، بعدش بره تا دخترش رو ببینه، انگشتش رو توی دست کوچولوش بذاره و محکم انگشت ددیش رو بگیره.
و حالا... پیوندش با لویی عمیقتر شده بود، ارامش، قدرت و حس شیرینی که داشت توی پیوندشون میچرخید اونها رو مست کرده بود؛ ولی لویی هنوز بیهوش بود، با این حال باز هم این حسها در جریان بودن.
YOU ARE READING
Fake Alpha [L.S]
Fanfiction-Complete- "برای انتخاب لونا دیگه وقتی ندارم. تو جفت مقدر شده ی منی اهمیتی نمیدم اگر یه الفا یا هر کوفت دیگه ای تو حق نداری این تصمیم رو بگیری که نمیخوای لونا باشی." "من الفام و الفاها نمیتونن جفت بشن. در ضمن من به جفت های مقدر شده اندازه ی فاک هم ا...