"Chapter 77"

938 233 875
                                    


هایییی

اینم از چپتر هفتادوهفت!

مصاحبه چپتر قبل چطور بود؟
نظرتون درمورد حرفای هری چی بود؟
اون سوالی که جواب داده نشد چی؟

یه مصاحبه هم از لویی میذارم که الان وقتش نیست یکم باید داستان بره جلوتر اونوقت...

این قسمت دوس🥺🔥🌈✨❤️

این چپتر شیش هزارو خورده ای کلمه‌س کامنت زیاد بذارین

شرط هم همون پونصده

بعد این چپتر هم وارد یه فاز دیگه میشیم.

~~~

"سلام دختر کوچولوی من..."
لویی وارد خونه ی تیلور شد و با صدای بلندش گفت.

لویزا با دیدنش به سمتش اومد و لویی اونو توی بغلش گرفت.

"خوش گذشت؟ خونه‌ی تیلور رو دوست داری ها؟"
لویی گفت و روی کاناپه نشست.

چند روزی بود که هروقت لویی پاپش رو میذاشت پیش تیلور، تیلور علاوه بر اینکه باهاش بازی میکرد سعی میکرد یکسری کلمات رو باهاش کار کنه که زودتر حرف بزنه.

و الان یکسری کارت روی زمین ریخته بود که نشون میداد داشتن کار میکردن.

"دختر کوچولوی من چی یاد گرفته؟"

تیلور با دوتا شیشه ی ابجو و کوکی اومد توی نشیمن و کارت هایی که به لویزا داشت یاد میداد رو روی زمین برداشت.

یکی از کارت هارو روی زمین برداشت و به لویزا نشون داد.
"این اسمش چیه لویزا؟"

لویزا که داشت توی این همه مدت به چشمای ددیش نگاه میکرد فقط برای چند ثانیه به اون کارت نگاه کرد بعد دوباره به رنگ ابی چشم های پدرش نگاه کرد.

"لویزا این چه رنگیه؟ زود باش بگو ددی خیلی خوشحال میشه!"
تیلور کارت رو نزدیک تر برد.

لویزا به چشمای ددیش اشاره کرد.

لویی و تیلور لب مرز بودن که لویزا فقط دهنش رو باز کنه و بگه...

"بوو.."
لویزا با اشاره به چشمای ددیش گفت.

Fake Alpha [L.S]Where stories live. Discover now