هایییاین قسمت رو از قبلی هم بیشتر دوست دارم
پر از اتفاقات قشنگ قشنگ
راستی یه ویدیو از دوسالگی لویزا گذاشتم توی چنل که میتونین با هشتگ fakealpha پیداش کنین این لویزا البته کوچولوتره ولی خب برای تصور بهترتون گذاشتم ببینین
و اینکه خلاصه این چپتر رو چون مربوط به قبلی خیلی بود باید زودتر میذاشتم پس جهنمو ضرر فلاپ
ولی چپترای بعد اینطور نیست چون اینطوری اپ کردن به ضرره ویو ووت و کامنتای ففه
و اینکه
بخونین امیدوارم لذت ببرین❤️✨
~~~
ظهر بود که لویی با تماشای کارتون مورد علاقهی لویزا روی کاناپه خوابش برده بود، وقتی که لیام از دانشگاه برگشت فقط یک پتوی کوچولو روش کشید و رفت توی اشپزخونه تا غذا درست کنه.
این دو روزی که لویی خونه ی لیام بود سه پاکت سیگار تموم کرده بود و لیام نمیدونست باید جلوی کارشو بگیره یانه.
راستش لیام نمیدونست زین چرا اینقدر سیگار میکشه که حالا داشت فکر میکرد این دو نفر چرا اینقدر سیگار میکشن؟ حتما باید یک اتفاق بد توی گذشته داشته باشن که سایهش هنوز روی زندگیشون سنگینی میکنه.
وقتی که لیام داشت غذا درست میکرد با شنیدن صدای در به سمت در رفت و از چشمی، بیرون رو نگاه کرد.
"اوه خدای من..."
لیام به سرعت به سمت لویی رفت و پتو رو از روش کنار زد."هی!!"
با صدای بلندی گفت و لویی یکدفعه چشماش باز شد و به لیام نگاه کرد."بیدار شو بیدار شو!"
لیام سرجاش دوبار پرید و لویی رو ترسوند."اگر زین تورو دوست نداشت بخاطر اینجوری بیدار کردنم الان گوشه قبرستون بودی!"
لویی وسط خواب و بیداری گفت و دستی روی صورتش کشید.
"هری و زین دم درن!"
لیام یکدفعه گفت و دستشو روی دهنش گذاشت.
YOU ARE READING
Fake Alpha [L.S]
Fanfiction-Complete- "برای انتخاب لونا دیگه وقتی ندارم. تو جفت مقدر شده ی منی اهمیتی نمیدم اگر یه الفا یا هر کوفت دیگه ای تو حق نداری این تصمیم رو بگیری که نمیخوای لونا باشی." "من الفام و الفاها نمیتونن جفت بشن. در ضمن من به جفت های مقدر شده اندازه ی فاک هم ا...