"Chapter 95"

1.2K 242 2.1K
                                    


Welcome To The Original Werewolf show
🚬🍷

می‌بینم قسمت قبل از 2k رد شده☠️

اگر مایل هستین این چپتر هم به 2k کامنت برسونین خوشحالم کنین
چون توجه شما به فف تنها انگیزه‌ی بهتر نوشتن منه!✨💖

ولی به 1200 هم رسید اپ می‌کنم

Chapter 95:
7000 words
1200 comments

~~~

دو نفر، با قلب های پیوند شده.
دو نفر، با جسم های پیوند شده.
با تصوری وهم الود از عشق زمانی که یکی شدن، همزمان اسمون رو به سقوط دراورده بودن.

خوب بودن کلمه ای نمایشی یا حتی ظاهری نبود.
عشق مقدر شده زیر اسمونی که سقوط کرده بود، دیگه نیرویی نداشت.

جفت های حقیقی در اوجی لذت بخش باهم ایستادن و سقوطشون رو رقم زدن.
با قلبی شکسته شناور روی اقیانوسی از لجن به تماشاش نشسته‌ن.

و حالا؟
اون دو نفر هرچیزی بودن جز جفت های مقدر شده که الهه ماه هیچ معجزه‌ای برای ترمیم جسد های سوخته‌شون نداشت.

حالا به چه ضمیری باید همدیگه رو صدا می‌زدن؟
زمانی که سرتاسر وجودشون رو احساس گناه نداشته فرا گرفته بود و ضعفی شکجنه گر دامنشون رو به خون همدیگه الوده کرده بود.

برق عشق توی چشم هاشون سقوط کرده بود و جاش رو به عشقی تاریک هدیه داده بود.
حالا چیزی جز کالبدی خالی از روح نداشتن.

هیچ چیزی اون هارو دیگه بهم وصل نمی‌کرد.

پیوندشون از هرچیزی اسیب دیده تر بنظر نمی‌ومد.

و اینطور شد که جفت های مقدر شده زیر اسمونی سقوط کرده و اقیانوسی شناور با نهنگ های مرده به دشمن های همدیگه تبدیل شدن!

کی دوباره می‌تونستن بهم زل بزنن و به یاد زخم هایی که به همدیگه داده بودن نیوفتن.

زمانی که زیر یک سقف با قلب های شکسته بودن
زیر خرابه های اسیب هاشون خوابیدن
چطوری وقتی یک اقیانوس باهم فاصله داشتن می‌تونستن دوباره لبخندی عمیق با معنای حقیقی بهم بزنن.

اما اون ها تلاشی برای بهبود داشتن؟

الفای چشم ابی وقتی خواست مالیکتش رو دوباره اینبار با خواست خودش به اون الفای اصیل بده.
طوری پس زده شد که باورش نمی‌شد، الفای اصیل سیگارش رو بهش ترجیح داد و دیگه لویی نتونست به خودش اجازه بده روی یک تخت باهاش بخوابه و هری خیلی خوب بهش فهمونده بود که نیازی بهش نداره.

Fake Alpha [L.S]Where stories live. Discover now