به محض خروجش از اتاق صدای جونگین رو شنید.
_آی! اخمالو.
بعد از خمیازه ی کوتاهی دستی پشت گردنش کشید و با صدای آرومی گفت: خیلی منتظر موندی؟...باید بیدارم میکردی.
از چند روز پیش که کلید یدک کتابفروشی رو به جونگین داده بود هیچ وقت نشده بود که اون زودتر خودش رو برسونه.
_خب...دوستها برای هم صبر میکنن.
کلمه ی دوست باعث شد بدن کیونگسو توی حالت معذبی فرو بره.
نگاهش رو از جونگین گرفت و سعی کرد هرچه سریعتر پشت میزش بشینه.با جا گرفتنش پشت سنگر همیشگیش توجهش به پلاستیک سفید رنگ توی دست کای جلب شد.
+این چیه؟
_غذا.
+تو که گفتی پول نداریم!
_خب نداریم!
+پس چی؟
چشم های جونگین بلافاصله نگاه شیطانی ای به خودش گرفتن و گوشه ی لبش پوزخند عمیقی به خودش گرفت.
کیونگسو برای یک لحظه فکر کرد قراره داستان دزدی از بانک رو بشنوه._با مدیر باشگاهی که میرم دوستم. یه جورایی تا الان اجازه میداد رایگان از وسائل اونجا استفاده کنم. اما گفت اگه تو هفته چند روز برم پیشش کار کنم بهم حقوق میده. پول این ماه رو هم زودتر گرفتم.
سعی کرد کنجکاوی و دلخوریش رو پنهان کنه و سوالش رو با لحن بی تفاوتی بپرسه: خب...یعنی دیروز به خاطر همین نیومدی؟
سرش رو بالا و پایین کرد و یه جفت از چوب ها رو دست کیونگسو داد.
_آره. راستش خیلی وقت بود نرفته بودم. قبلا یه روزایی میشد که سهون هم باهام میومد...ولی فکر کنم خیلی دلش نخواد منو ببینه.
بدون اینکه جوابی به جونگین که احتمالا دلتنگ دوستش شده بود بده کمی از غذاش خورد و ذهنش درگیر این شد که احتمالا جونگین همون حسی رو داره که وقتی باهم قهر بودن داشت!
*****
لپش رو روی خنکای میز گذاشته بود و با تکون دادن پاهاش سعی میکرد از بی حوصلگیش کم کنه.
جونگین چهار روز روز در هفته صبح تا ظهر پیشش نبود و این یعنی کیونگسو باید تو تنهایی خودش میپوسید.
روز اولی بود که جونگین نمیومد اما با فکر به اینکه باز هم قرار بود اتفاق بیوفته سرش به دوران میوفتاد و حس میکرد دیوار ها دارن بهش فشار میارن.
موجود عجیب و اذیت کننده ای توی وجودش بهش دهن کجی میکرد و سعی میکرد بهش یادآوری کنه که تا مدتی پیش میخواسته با بیرون انداختن کای همین تنهایی رو بدست بیاره و کیونگسو رو به تمسخر بگیره اما هربار سعی میکرد حواسش رو پرت کنه تا بالاخره اون موجود اذیت کننده دست از سر کند و کاو گذشته و نشون دادنش به کیونگ برداره.
![](https://img.wattpad.com/cover/252772763-288-k332110.jpg)
YOU ARE READING
Sinner Angel 🧚♂️
RomanceFiction: Sinner Angel Couple : Kaisoo Genre : Romance, Angst, Fantasy Writer : Honey Bee ......................................................................... کیونگسو هیچ وقت نفهمید چیزی که درگیرش شده نفرینه یا طلسم...اما میدونست هرچی که هست باع...