وارد کتابفروشی شد و سعی کرد با حفظ اخم کمرنگش جلو بره.
مطمئن بود صدای ورودش انقدر بلند بوده که کیونگسو بشنوتش اما هنوز سرش رو بالا نیاورده بود و به خطوط کتابش نگاه میکرد.
بخاری از قهوه بلند نمیشد پس احتمالا سرد شده بود و دیگه توقعی از خورده شدن نداشت...
صداش رو کاملا با اغراق صاف کرد تا توجهش رو جلب کنه اما باز هم هیچی نبود!
با اخم پررنگ تری به طرف قفسه ها رفت و بی توجه به اسمش برش داشت و با صدای بلندی روی میز کوبیدش.
صدای گرفته ی کیونگسو که مبلغ رو میگفت اخم هاش بیشتر توی هم رفت.
پول رو روی میز گذاشت و با برداشتن کتاب گفت: قبلا بهتر رفتار میکردی!
سر کیونگسو با شدت بالا اومد و چشم های گردش پشت عینک باعث شد کار جونگین برای عصبانی نشون دادن خودش سخت بشه!
همونطور که جمله ی نذار برم رو زیر لب زمزمه و پشت سر هم تکرار میکرد به سمت خروجی رفت.
+جونگین؟
با برگشتن کای به طرفش با استرس دست هاش رو پشت کمرش گره زد و با دادن نگاهش به اطراف کمی توی جاش تکون خورد.
_بله
+من...من معذرت میخوام.
_تو از اول هم نمیخواستی من اینجا باشم. برای چی معذرت خواهی میکنی؟
با حس استرسی که داشت چشم هاش خیس شدن و سرش رو پایین تر گرفت.
+نه من...من نمیخواستم...نمیخواستم بری.
_پس چی؟ چی میخوای؟
+میخوام...
_چرا حرف نمیزنی کیونگسو؟
با سرریز شدن اشک هاش دستش رو روی چشمش کشید و با بالا کشیدن دماغش گفت: من متاسفم! میدونم بد رفتار کردم... و... و نباید ناراحتت میکردم... و... و اگه بخوای نمونی حق داری...
جونگین جلو اومد و دست کیونگسو رو کنار زد.
_چرا گریه میکنی کیونگ؟
+تو...تو گفتی میای ولی نیومدی
_تو خودت گفتی نمیخوای بیام!
+تو...تو نباید گوش میدادی.
_نباید گوش میدادم؟
سرش رو بالا و پایین کرد و با صاف کردن صداش گفت: گفتی...میای اینجا درس بخونی.
بدون اینکه چیزی کیونگسو رو بغل کرد و با ضربه های آرومی که به پشت کمرش میزد سعی کرد آرومش کنه.
_معذرت میخوام. من فکر کردم اینطوری تنبیهت میکنم ولی نمیخواستم به گریه بندازمت.
با جدا شدنشون هردو با حالت معذبی به اطراف نگاه کردن.
YOU ARE READING
Sinner Angel 🧚♂️
רומנטיקהFiction: Sinner Angel Couple : Kaisoo Genre : Romance, Angst, Fantasy Writer : Honey Bee ......................................................................... کیونگسو هیچ وقت نفهمید چیزی که درگیرش شده نفرینه یا طلسم...اما میدونست هرچی که هست باع...
