Part 15 🧚‍♂️

131 57 47
                                    

لوهان دستش رو دراز کرد و با وجود فاصله ی زیادشون ضربه ی محکمی به سر سهون زد و قبل از اینکه فرصت اعتراض بهش بده شروع به سرزنش کردنش کرد: سهون...خدایا! سهون گند زدی! دقیقا چرا بهش گفتی؟

+از طرز حرف زدنش خوشم نمیومد. یه طوری بود...یه طوری بود انگار جونگین مال خودشه.

×و فکر کردی با گفتن اینکه جونگینو دوست داری میفهمه که عه! پس جونگین مال سهونه!

+خب که چی؟ گفتم که گفتم. چیزی نمیشه که!

×جونگین هرروز میبینتش سهون! اگه بهش بگه چی؟

+نمیگه...اصلا بگه! مگه دروغ گفتم؟

دستش رو به طرف در گرفت و با پوزخند عمیقی گفت: جدا؟ پس مشکلی نداری اگه جونگین یهو از در بیا تو و بگه هی سهون! این چی بود به کیونگسو گفتی؟ تو از من خوشت میاد؟ یا احتمالا به باسنم چشم داری؟

قبل از جواب دادن سهون با شنیدن صدای وارد شدن رمز در هردوشون با چشم های گرد شده منتظر باز شدنش موندن و به محض دیدن صورت جونگین صدای وحشت زده ی لوهان بلند شد: یا مسیح!

جونگین با نگاه بدی که به لوهان انداخت دوباره به طرف سهون برگشت: باز این دیوونه رو تو خونت راه دادی؟

×یاااا کیم جونگین!

سهون که هنوز توی شُک حرف های لوهان و اومدن جونگین بود بی توجه به بحثشون تکونی توی جاش خورد و با توی مشت گرفتن پایین لباسش نگاه مضطربی به جونگین انداخت: اینجا چیکار میکنی جونگین؟ چند ساعت پیش از هم جدا شدیم!

_اون چی بود به کیونگسو گفتی سهون؟ چرا بهش گفتی سر اومدنش شرط بستیم؟

نفس راحتی کشید و بدون اینکه جوابی به جونگین بده خودش رو روی مبل تک‌نفره ای که روش نشسته بود رها کرد.

جونگین ناامیدانه سرش رو تکون داد و به طرف آشپزخونه رفت.
همونطور که درگیر باز کردن بسته چیپس بود با اخم به طرفشون رفت و نزدیک به سهون نشست.

انگشت اشارش رو به طرف لوهان گرفت و با دهن پر شروع به غر زدن کرد: انقدر دور این بچه نپلک! عین خودت دیوونش کردی. این دهن لق نبود تو اینطوریش کردی.

لوهان بی طرفانه شونه هاش رو بالا انداخت و با پروندن لگدی به طرف سهون از فاصله گرفت: دهن لقیش باعث تعجب منم شده! تو الان فقط شاهد یه نمونشی.

سهون بی توجه به لوهان به طرف جونگین برگشت و با لبخند ذوق زده ای گفت: جونگین! غذا چی میخوری؟ یه فیلم جدید دارم. شب هم همینجا بخواب.

سرش رو به دو طرف تکون داد و با گذاشتن بسته ی خالی چیپس توی بغل سهون از جاش بلند شد و به طرف در خروجی رفت: نمیشه. به کیونگسو گفتم میرم پیشش. بعدا میام...زود باش پولمو بیار میخوام براش غذا بگیرم.

Sinner Angel 🧚‍♂️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora