Part 13 🧚‍♂️

167 65 72
                                        

×بسه دیگه! همین پنج دقیقه رو هم ول نمیکنی؟

کیونگسو واقعا میخواست گریه کنه. از لحظه ی اولی که شاگردش وارد کتابفروشی شده بود میخواست بره و کیونگسو با زور نگهش داشته بود.
اون تایم برای کلاسش بود ولی عملا میخواست معلمشو بپیچونه و سر قرار با دوست پسرش بره!
وقتی بالاخره با هزارجور خواهش و التماس و آخرش هم تهدید تونست دختر رو سرمیز بنشونه حتی به یکی از سوالاتش هم جواب درست نداده بود و حالا هم نیم ساعتی میشد که دوباره غر زدناش رو شروع کرده بود تا کیونگسو کلاس رو تموم کنه.

و کای؟ از همون ابتدای ورود سوبین توی کتابخونه بود ولی بدون توجه بهشون هندزفری هاش رو توی گوشش کرده بود و با گوشیش بازی میکرد.
نمیدونست کیونگسو قراره همه ی عصبانیتش رو بعد از اتمام کلاس سر اون خالی کنه که کمکش نمیکرد؟

+وقتی این قسمت رو تموم کردیم کلاس تموم میشه؛ باشه؟ همینطوریش هم نیم ساعت دیر شروع کردیم.

سوبین عصبانی ناخن هاش رو کف دستش فرو کرد و منتظر بود تا بالاخره دهن معلمش بسته بشه.

پونزده دقیقه دیگه هم گذشت و کیونگسو همچنان درحال خط کشیدن زیر نکات مهم و توضیح دادنشون برای دختر بود.

دستش رو روی میز کوبید و با پریدن کیونگسو توی جاش و بلند کردن سرش دستش رو جلو برد و با برداشتن عینک کیونگسو به سمت دیگه ای پرتش کرد و با بلند شدن از جاش یا صدای بلندی گفت: بسه دیگه! واقعا بیشتر از این نمیتونم اینجا بمونم.

حالا دیگه توجه جونگین هم بهشون جلب شده بود. از روی میز پایین پرید و با کنار گذاشتن گوشیش به دختر عصبانی که درحال جمع کردن وسائلش بود خیره شد.

_خانم چویی بهم گفت داره میاد دنبالت. تا اومدنش باید صبر کنی.

نگاه دختر روی جونگین نشست و با تحلیل جملش نفس کلافه ای کشید و کیفش رو روی میز کوبید.

جونگین به طرف عینک کیونگسو رفت و با برداشتنش متوجه دسته شکستش شد.

سکوت اینبار با صدای مادر سوبین شکسته شد.
بلافاصله به طرف جونگین رفت و با اشاره به دخترش گفت: پیامی که بهم دادین چه معنی ای میده؟

_فکر کردم کامل بهتون توضیح داده باشم.

×نه کامل توضیح ندادین!

به طرف کیونگسو برگشت و با اخم های درهم رفته گفت: آقای دو؟ چرا نمیخواین دیگه به سوبین درس بدین؟

قبل از اینکه کیونگسو جوابی بده جونگین صداش رو صاف کرد و با برگشتن دوباره ی زن به طرفش گفت: این تصمیم منه. متاسفم ولی سوبین دیگه نمیتونه بیاد اینجا.

×منم پرسیدم چرا؟!

_احتمالا خودتون بهتر میدونید! بعد از همه ی کلاس هایی که رفت و معلم هاش نتونستن بی ادبیش رو تحمل کنن اومدین اینجا...و خب فکر میکنم اعصاب و حوصله ی ما بیشتر از نفرات قبل نباشه! شما موافق نیستید؟

Sinner Angel 🧚‍♂️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora