×بسه دیگه! همین پنج دقیقه رو هم ول نمیکنی؟
کیونگسو واقعا میخواست گریه کنه. از لحظه ی اولی که شاگردش وارد کتابفروشی شده بود میخواست بره و کیونگسو با زور نگهش داشته بود.
اون تایم برای کلاسش بود ولی عملا میخواست معلمشو بپیچونه و سر قرار با دوست پسرش بره!
وقتی بالاخره با هزارجور خواهش و التماس و آخرش هم تهدید تونست دختر رو سرمیز بنشونه حتی به یکی از سوالاتش هم جواب درست نداده بود و حالا هم نیم ساعتی میشد که دوباره غر زدناش رو شروع کرده بود تا کیونگسو کلاس رو تموم کنه.
و کای؟ از همون ابتدای ورود سوبین توی کتابخونه بود ولی بدون توجه بهشون هندزفری هاش رو توی گوشش کرده بود و با گوشیش بازی میکرد.
نمیدونست کیونگسو قراره همه ی عصبانیتش رو بعد از اتمام کلاس سر اون خالی کنه که کمکش نمیکرد؟
+وقتی این قسمت رو تموم کردیم کلاس تموم میشه؛ باشه؟ همینطوریش هم نیم ساعت دیر شروع کردیم.
سوبین عصبانی ناخن هاش رو کف دستش فرو کرد و منتظر بود تا بالاخره دهن معلمش بسته بشه.
پونزده دقیقه دیگه هم گذشت و کیونگسو همچنان درحال خط کشیدن زیر نکات مهم و توضیح دادنشون برای دختر بود.
دستش رو روی میز کوبید و با پریدن کیونگسو توی جاش و بلند کردن سرش دستش رو جلو برد و با برداشتن عینک کیونگسو به سمت دیگه ای پرتش کرد و با بلند شدن از جاش یا صدای بلندی گفت: بسه دیگه! واقعا بیشتر از این نمیتونم اینجا بمونم.
حالا دیگه توجه جونگین هم بهشون جلب شده بود. از روی میز پایین پرید و با کنار گذاشتن گوشیش به دختر عصبانی که درحال جمع کردن وسائلش بود خیره شد.
_خانم چویی بهم گفت داره میاد دنبالت. تا اومدنش باید صبر کنی.
نگاه دختر روی جونگین نشست و با تحلیل جملش نفس کلافه ای کشید و کیفش رو روی میز کوبید.
جونگین به طرف عینک کیونگسو رفت و با برداشتنش متوجه دسته شکستش شد.
سکوت اینبار با صدای مادر سوبین شکسته شد.
بلافاصله به طرف جونگین رفت و با اشاره به دخترش گفت: پیامی که بهم دادین چه معنی ای میده؟
_فکر کردم کامل بهتون توضیح داده باشم.
×نه کامل توضیح ندادین!
به طرف کیونگسو برگشت و با اخم های درهم رفته گفت: آقای دو؟ چرا نمیخواین دیگه به سوبین درس بدین؟
قبل از اینکه کیونگسو جوابی بده جونگین صداش رو صاف کرد و با برگشتن دوباره ی زن به طرفش گفت: این تصمیم منه. متاسفم ولی سوبین دیگه نمیتونه بیاد اینجا.
×منم پرسیدم چرا؟!
_احتمالا خودتون بهتر میدونید! بعد از همه ی کلاس هایی که رفت و معلم هاش نتونستن بی ادبیش رو تحمل کنن اومدین اینجا...و خب فکر میکنم اعصاب و حوصله ی ما بیشتر از نفرات قبل نباشه! شما موافق نیستید؟
ESTÁS LEYENDO
Sinner Angel 🧚♂️
RomanceFiction: Sinner Angel Couple : Kaisoo Genre : Romance, Angst, Fantasy Writer : Honey Bee ......................................................................... کیونگسو هیچ وقت نفهمید چیزی که درگیرش شده نفرینه یا طلسم...اما میدونست هرچی که هست باع...
