Part 23 🧚‍♂️

134 56 58
                                    

تکون آرومی توی جاش خورد سعی کرد به سختی پلک هاش رو از هم فاصله بده.
شب قبل تا دیر وقت توی بغل هم دراز کشیده بودن و هرلحظه حرف ها و بوسه های گاه و بیگاه جونگین روی نقاط مختلف صورتش باعث میشد سرخ بشه.

با دیدن نگاه خیره و ذوق زده ی  جونگین روی خودش لبخند خجالت زده ای زد و سرش رو توی سینش پنهان کرد.

+چرا همیشه تو زودتر بیدار میشی؟

_که بتونم نگات کنم.

نفس عمیقی کشید و وقتی بینیش رو کاملا از بوی دوست پسرش پر کرد یکم عقب کشید تا به فضای اطرافش نگاهی بندازه.

+من تاحالا اینجا نیومده بودم.

_من چندبار بهت گفتم! ولی هردفعه عقبش انداختی.

+میخواستم توی یه موقعیت خاص بیام.

دستش رو دور بدن کیونگسو حلقه کرد و دوباره توی بغلش کشیدش.

_جدا؟ میخواستی به عنوان دوست پسرم بیای؟

کیونگسو سرش رو با ذوق بالا و پایین کرد و باعث خنده ی بلند جونگین شد.

+جونگین...

_بله

+گرسنمه.

_دیشب غذا نخوردی؛ مگه نه؟

+چه ربطی داره؟ هرروز باید بعد از اینکه بیدار شدی صبحانه بخوری پس چه بهتر که گرسنت باشه!

_پس دیشب غذا نخوردی.

+چرا خوردم...نودل خوردم.

_نودل که غذا نیست! پاشو بریم تا یه غذای درست و حسابی برات درست کنم.

+نمیشه فقط از بیرون سفارش بدیم؟

_یااا! خب من دلم میخواد خودم برات درست کنم! نمیخوای دست پخت دوست پسرتو بخوری؟

با شنیدن دوباره ی لفظ دوست پسر از زبون جونگین با لبخند پررنگی سرش رو بالا پایین کرد.

خواست از تخت بیرون بره اما با یادآوری یخچال خالیش ناامید دستی به صورتش کشید.

_اول باید بریم خرید.

+با این لباسای من؟

_من بهت لباس میدم.

*****

با دقت به بسته بندی خیره شد تا از سلامت مواد غذایی ای که قرار بود بخره مطمئن بشه.

+جونگینا!

_بله

+حالا باید کاندوم بخریم؛ نه؟

وحشت زده به طرف کیونگسو برگشت و سعی کرد جعبه ی توی دستش رو ازش بگیره.

_کیونگسو چرا داد میزنی؟ یکی میشنوه!

+ولی فقط ما اینجاییم!

با دقت به بسته بندی های مقابلش خیره شد و بعد از اینکه دوباره نگاه دقیقی بهشون انداخت به جعبه ای که جونگین از دستش کشیده بود اشاره کرد: من نمیدونم فرقشون چیه...ولی این از همشون خوشرنگ تر بود.

Sinner Angel 🧚‍♂️Место, где живут истории. Откройте их для себя