Part 25 🧚‍♂️

169 52 66
                                        

_این قشنگه؟

کیونگسو با کج کردن سرش نگاهی به تیشرت زرد رنگ توی دست کای انداخت و بعد از چند ثانیه فکر کردن سرش رو به دو طرف تکون داد.

+نه.

جونگین بدون اینکه حرف دیگه بزنه با لب های آویزون لباس رو سر جاش گذاشت و کمی دورتر از کیونگسو دوباره شروع به گشتن کرد.

کیونگسو با دیدن چیزی ذوق زده توی جاش پرید و صدای هیجان زدش باعث شد جونگین هم با کنجکاوی به طرفش برگرده.

کیونگسو به سرعت لباسی که چشمش رو گرفته بود برداشت و مقابل جونگین ایستاد.

+اینو بخر.

جونگین با تعجب به تیشرت سفید و رنگ ساده ای که نوشته های مشکی رنگ روش داشت نگاه کرد.

_این؟

+آره.

لباس رو دست جونگین داد و خودش به سرعت به طرف قسمت دیگه رفت و کلاه سفید رنگی رو برداشت و وقتی جونگین رو نزدیک به خودش دید اون رو روی سرش گذاشت.

+با این.

لباس و کلاه هردو ساده بودن و باعث میشد جونگین به خاطر ذوق زدگی زیاد کیونگسو متعجب بشه اما با اینحال باز هم بدون اینکه چیزی بگه سرش رو تکون داد و با بالا گرفتن لباس های دیگه ای که خریده بودن گفت: فکر میکنی بسه؟

+آره...باید برگردیم. یکم دیگه با سوبین کلاس دارم.

_منم باید برم پیش سهون. ولی قبلش بریم خونه ی من که اینارو بذاریم.

با شنیدن اسم سهون حس بدی توی وجودش جا گرفت و با نگاه ناراحتی به دور شدن کای خیره شد.
هنوز فراموش نکرده بود که سهون جونگین رو دوست داره...اگه میفهمید اونا قرار میذارن ازش متنفر میشد؟

*****

با باز شدن در و دیدن لوهان نیشخند عمیقی زد و با کنار زدنش وارد خونه شد.

×خیلی وقت بود ندیده بودمت جونگین!

نگاه پرتردیدی به سر تا پاش انداخت و با گرفتن انگشت اشارش به طرف جونگین گفت: چرا حس میکنم یه چیزی توی ریخت و قیافت عوض شده؟

جونگین نگاهی به لباس هایی که کیونگسو انتخاب کرده بود و پوشیده بودشون انداخت و با تردید گفت: چطوره؟

×احساس میکنم آدمیزادتر شدی!

نیشخند پررنگش دوباره روی لبش برگشت و با بالا گرفتن سرش گفت: دوست پسرم برام لباس انتخاب کرده.

×پس برای همینه. خودت انتخابشون نکردی. دوست پسرت...چی؟ دوست پسرت؟ کیونگ...سو؟

قبل از اینکه جونگین جوابی بده سهون از آشپزخونه بیرون اومد و نگاه متعجبی بهشون انداخت.

+چی شده؟

×هیچی.

لوهان به سرعت گفت تا کنجکاوی سهون رو برطرف کنه.

Sinner Angel 🧚‍♂️Место, где живут истории. Откройте их для себя