ووت بدینا پارت اسماته...
فقط بخاطر روی گل شما
وگرنه اصلا تو مودش نبودم 🤣🤣🤣🤣🤌😔
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
جکسون لباشو خیس کرد:باشه...هر چی...
قبل اینکه حرفش تموم شه یوگیوم جاشونو عوض کرد و روی تخت کوبیدش و روش خیمه زد:توام میخوای؟
جکسون آب دهنشو قورت داد و سرشو پایین انداخت.یوگیوم بیشتر روش خم شد:میخوای؟
کل صورتش قرمز شده بود.با سرتکون دادن حرفشو رسوند.
یوگیوم لبخند نرمی زد.
لباشو روی لبای جکسون گذاشت و بوسه هاشو شروع کرد.
بوسه های آرومی میذاشت و پایین تر میرفت.از حرکت ایستاد و یه نگاه به بدن جکسون کرد.انگشتای بلندشو روی شکمش کشید و توی یه حرکت جکسون رو از تخت جدا کرد و لباسشو از تنش بیرون کشید.
شروع کرد به مارک کردن پوستش:نرمه...دوسش دارم...
با یه دستش کل بدن جکسون رو لمس میکرد و گاهی با نیپلش بازی میکرد و با دست دیگه دست جکسون رو گرفته بود.
همینطور که بدنش رو میبوسید پایین تر رفت و جکسون به حرکت آروم یوگیوم نگاه میکرد.
آب دهنشو به سختی قورت داد.
اینکه یوگیوم هنوز لباس تنش بود رو دوست نداشت:یو...یوگیوم...
به سختی و با لرزش چونش بخاطر حس های مختلفی که داشت یوگیوم رو صدا زد.
یوگیوم با شنیدن صدای لرزونش دست از مارک کردنش کشید و خودشو روی بدنش بالا کشید و صورتاشونو رو به روی هم قرار داد:جانم؟
جکسون دستشو روی لباسش قرار داد:میشه...بکنیش...
با خجالت گفت ولی بازم توی چشمای یوگیوم خیره بود.
یوگیوم خنده ی شیطنت آمیزی کرد و به چشم کشیده گفت.
خودشو عقب کشید و لباسشو در آورد:شاید باورت نشه منتظر بودم تو بگی!
دوباره به جای قبلی برگشت و شروع به مارک کردن شکم جکسون کرد و با دست آزادش(با اون یکی دست جکسونو گرفته)شروع به لمس کردن پاهای جکسون کرد.
کمی بعد شلوار جکسون هم به لباسای دیگه ی زیر تخت منتقل شده بود.
یوگیوم به چهره ی قرمز شده ی جکسون و لبایی که مدام گازشون میگرفت نگاه کرد:بزار بشنونش!
جکسون بهش نگاه کرد و سعی کرد با صدایی که نمیلرزه بپرسه:چیو؟
یوگیوم ابرو بالا انداخت:ناله هاتو...
جکسون آب دهنشو قورت داد و یوگیوم ادامه داد:اگه نزاری....این باعث میشه خشن شم...
جکسون کمی به بالا خم شد:خشن؟
با گازی که یوگیوم از داخل رون پاش گرفت ناگهان ناله ی بلندی کرد.یه جوری از دستش در رفته بود.
ولی بقیه ی مارکای یوگیوم هم همینطوری گذاشته میشدن.خشن.
جکسون جز ناله کردن واقعا نمیتونست کاری کنه.دست یوگیوم رو محکم چنگ زده بود و نمیدونست چیکار باید بکنه.
یوگیوم هم از شر شلوارش خلاص شد و نزدیک جکسون شد:میخواییم بریم رو قسمت اصلی!
لباشو به گوش جکسون چسبوند و آروم باکسرشو در آورد:فک کنم بخاطر من اینطوری شدی نه؟
آروم گوش جکسون رو مکید و انگشتاش رو روی لبای جکسون کشید و خیلی آروم گفت:برام خیسشون کن.لوب ندارم!
جکسون سر تکون داد و اجازه داد انگشت های یوگیوم وارد دهنش بشن.نمیدونست باید چیکار کنه فقط گیج زبون شو روی انگشتای یوگیوم میکشید.که البته دوس پسرش به دادش رسید:بیب...دندوناتو توی انگشتم فرو نکن...زبونتو روشون بکش!
ولی خب جکسون گیج تر ازین حرفا بود که بفهمه دقیقا باید چه گهی بخوره!پس یوگیوم هم از راه جدیدی وارد شد.با انگشتاش زبون جکسون رو به بازی گرفت و با لباش شروع به بوسیدن گوش جکسون کرد و آروم لباشو بالا کشید.حس میکرد به اندازه ی کافی انگشتاش خیس شده پس آروم اونا رو بیرون کشید و لبای جکسون رو محکم بوسید.و درحالی که لبای جکسون رو درگیر یه بوسه ی عمیق میکرد اولین انگشتش رو وارد جکسون کرد(آقا انگشت ها سایزای مختلفی دارن که هر چقدر سنت بالاتر بره این انگشت کوفتی سایزش بیشتر میشه حالا چه کشیده باشه چه نه پس یادتون نره یه انگشت هم میتونه یه نفر رو پاره کنه)(بر اساس تئوری به خدا)
چشمای جکسون گشاد شد و ناله ی بلندی سرداد و دستاشو روی شونه ی یوگیوم گذاشت و سعی کرد عقب هلش بده.
انگار میخواست نفس بکشه و یوگیوم هم ازش فاصله گرفت.
جکسون سریع نفس میکشید و بدنش رو منقبض میکرد.درد پایین تنش هم مربوط به عضوش بود هم کاری که انگشت های یوگیوم با مقعدش میکرد.
جک:در...درد داره...
به سختی نفس میکشید.
یوگ:جک...خودتو منقبض نکن...آروم باش خب؟دردشتموم میشه الان.آروم...
دومین انگشتشو و وارد کرد و لباشو نزدیک لبای جکسون کرد:نمیخوای توهم ببوسیم؟
جکسون خودشو جلو کشید و بوسه ی عمیقی رو شروع کرد.
یوگیوم هم حرکات قیچی وار انگشتاش رو شروع کرد تا هر چه سریعتر جکسون رو آماده کنه.
و بعد چند دقیقه وقتی حس کرد و جکسون آمادست انگشتاش رو بیرون کشید و کم کم و با ملاحظه عضوشو وارد کرد.
با جاگرفتن عضوش توی جکسون پذیرای ناخون ها و ناله های بلند جکسون شد:بیب...هر بار حس کردی بهش عادت داری بگو هوم؟
جکسون فقط سرتکون داد.
یوگیوم خودشو جلو کشید:خوبه که این خونه رو خریدیم...
جکسون در حالی که از درد اشکاش بدون کنترل از چشماش میریختن بهش نگاه کرد.
یوگیوم ادامه داد:نمیخوام دیگه اصلا تو خونه لباس بپوشی...تصورت وقتی با این مارکا توی خونه راه میری{هیسی کشید و ادامه داد}خیلی تحریک آمیزه...
جکسون با صدایی لرزون جوابشو داد:الان دارم جواب تحریک شدن جنابعالی رو میدم دیگه...
یوگیوم پوزخندی زد و کمی خودشو بیرون کشید و ضربه ای توی جکسون زد:بیب...ازین حرفا نداشتیم...
جکسون نفس عمیقی کشید:فک کنم...بتونی حرکت کنی...
یوگیوم روش خم شد و سرشو روی شونش تکیه داد:اینطوری صداتو با وضوح بیشتر دارم!
لباشو روی گردن جکسون چسبوند در حال مارک کردن اون نقطه شروع به ضربه زدن کرد.نمیدونست از شانسشه یا چی ولی بعد چند ضربه ناله ی از سر لذت جکسون رو شنید:اینجاست؟
آروم زمزمه کرد و محکمتر ضربه زد.ناله ی بلند جکسون خندوندش.
ضربه ی بعدی زد و با واکنش جکسون نیشخند زد
جک:سریعتر.....محکمتررررر
همون طور که مارک هاشو میذاشت سرعت ضربه هاشو بیشتر کرد و....
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
یونگجه به جه بوم که با سرعت همه ی وسایلش رو توی چمدون میذاشت نگاه کرد.نمیدونست چرا.ولی میخواست قبل رفتن جه بوم اونو مال خودش کنه.جه بوم فردا پرواز داشت و این،یونگجه رو حساس کرده بود.
با دیدن اینکه جه بوم زیپ چمدونشو بست از روی تخت بلند شد و دست جه بوم رو گرفت.جه بوم سمتش برگشت:بله هیونگ؟
دستاشو دو طرف صورت جه بوم گذاشت و لباشو محکم بوسید.همینطور سعی میکرد بوسه های بیشتری بزاره و آروم جه بوم رو سمت تخت هدایت میکرد.جه بوم رو روی تخت هل داد:نمیتونم بزارم همینطوری بری هوم؟...
جه بوم چشماش گشاد شد:هیو...یونگجه...اینجا؟نه!
یونگجه خواست چیزی بگه که صدای در بلند شد.یونگجه به سمت دستشویی اتاق رفت و جه بوم رو تخت نشست:بفرمایین!
یونگی وارد شد:جه بوم وسایلت رو جمع کردی؟
جه بوم:آره...
یونگی:آفرین...خب بیایین نهار...
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
😔نشد که بشه دیگ حیف...
یونگجه نتونست کاری از پیش ببره😔😔🤌🤣
YOU ARE READING
older brother
Fanfictionسه تا پسر که به فرزند خوندگی قبول میشن و با برادرای عجیب غریبشون وارد رابطه میشن...😨 کاپل ها:نامگی،💧 دوجه-اونم یونگجه ی تاپ-😐🍃 یوگسون😂💚 مارکبم☺ کاپلا قراره زود بهم برسن...ولی ماجرا قرار نیس زود تموم شه...😐💧 این یه داستان طولانی میشه!😄 با حض...