حدود دو ساعت از اومدن همه میگذشت.
نزدیک شب بود.
حالا که روی جکسون و جه بوم بازتر شده بود تصمیم گرفتن یه بلایی سر بم بم بیارن.
مثل همیشه...
انقد اعصابش رو بهم میریختن که یه منت کشی درست در انتظارشون باشه.-هیونگ تو حواست باشه من میرم تو اتاق ببینم چیزی هست؟؟
_باشه
جه بوم و جکسون با صدای آرومی پچ زدن و بعد جکسون سمت اتاق راه افتاد.جه بوم با دقت گوش میکرد تا هرچی که گفته میشه رو بشنوه.(بالای پله ها هستش)
~هیونگ من دیروز که رفته بودم مدرسه نمره ی آزمونمو دادن....ایشششش معلمه خیلی بد خطه!!
^چند شدی؟
~کامل!چه انتظاری داشتی؟
^امروز مدرسه چه خبر بود...
~خبر خاصی نبود.ولی همه شرط میبستن که ظهر بازم برف بیاد.
^اوه پس واسه همون از لحظه ی رسیدنمون داشتی بیرونو چک میکردی!
~اوهوم...جه بوم کمی فکر کرد و بعد یه بشکن روی هوا زد.سمت در اتاق بم بم و مارک رفت و درو باز کرد.جکسون از ترس اینکه ممکنه یکی از اونا باشه تو جاش پرید اما با دیدن جه بوم نفس راحتی کشید.
جه بوم بهش اشاره زد که بیرون بره و خودش سراغ(؟) کیف بم بم رفت.شروع به گشتن کرد و با دیدن ورقه ی مورد نظرش پوزخند شیطانی ای رو لباش نشست.خودکار قرمز بم بم رو برداشت...
₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩
بم بم و مارک:
~هیونگ من برم بالا خسته شدم.
^برو
بعد یه آشپزی سخت و طولانی مدت بالاخره سمت خروجی آشپز خونه راه افتاد.
به محض خروجش از آشپزخونه صدای قدمای تندی رو شنید.با جکسونی که جلوش اومد و با ابرو های بالا انداخته نگاش کرد نگاه گذرایی کرد و اومد رد شه که جکسون دوباره اومد جلوش.
-چه خبر از درس و مشق؟
~مگه من از تو میپرسم که حالا تو از من میپرسی؟!
-من هیونگتما!
~فقط چند ماه بزرگتری!
گفت و از کنارش رد شد.
-من مطمعنم نمراتت جالب نی!
جکسون با صدای بلند گفت و این باعث شد بم بم با سرعت بیشتری روی پله ها بالا بره.
₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩
بم بم:وارد اتاقش شد و درو پشت سرش بست.
سمت کولش رفت.
دلش میخواست سریعتر نمرشو به مارک هیونگش نشون بده.
ولی وقتی ورق امتحان رو از توی کیفش بیرون کشید با شک به نمره ی درج شده روی آزمون نگاه کرد.
تعداد سوالای امتحان به شدت زیاد بود.
ولی موضوع این بود که این باعث اشتباه میشه.
در اصل امتحان از بیست نمره بود ولی زیر امتحان درج شده بود از صد نمره.
و به سوالایی که درست بودن غلط گرفته شده بود و جوابایی که نزدیک به جواب خودش منتها غلط بودن نوشته شده بود.نفسش برای لحظه ای در رفت.یعنی امتحان واقعا از صد نمره بود؟
گوشیشو در آورد و به ویش(wish)بهترین دوستش زنگ زد(دختر هستن)
~الو ویش؟
'بیکاری یا چی؟
~امتحان پریروز!
'خو...
~از چند نمره بود؟
'از بیست نمره...
~ولی برای من زده از صد.
'چی؟؟؟!!!
~میگم زده از صد شدم بیست!
'مگه میشه تو از کامل کمتر بگیری؟
~منم مطمعنم توی مدرسه این نبود...
'خدایا...
~به معلم بگم؟
'به اون عقده ای؟نه بابا!ول کن...
~وای!
'چیه؟؟!
~هی...هیچی...
'خب کار نداری؟
~نه خودافظ.
تلفن و قطع کرد و با عصبانیت با جلوش خیره شد.
پس هیونگاش نمرشو دست کاری کرده بودن.
قرار بود کار نامه ی اینترنتی بیاد.
مشکلی نبود.
ورقه رو توی کشوی میز گذاشت.
آروم رفت و روی تخت دو نفره نشست.
اتاق سرد بود یا مشکل از خودش بود؟
در اتاق به آرومی باز شد.مارک بود.
^پایین با جکسون سر چی بحث میکردین؟
بی حرف بلند شد و سمت کمدش رفت.برگه رو در آورد و به دست مارک داد.
مارک با چشمای درشت شده به برگه زل زد.
^دیگه الان مطمعنم باید گوشیتو بگیرم!این چه نمره ایه!!مگه نمره بیست کلاس نبود؟!
~اه...هیونگ...نمره رو دست کاری کردن...جکسون و جه بوم هیونگ...من انقدام درسم بد نی...نمره از بیست بوده...من این درسو نخونده بالای هفتاد میزنم حالا خونده؟!هه...^چرا اینکارو کردن؟
~کلا ما خاندان کرمو هاییم
₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩₩بعد خوردن غذا یوگیوم بلند شد و به سمت اتاقش راه افتاد.
جکسون چند دیقه بعد سمت اتاقش رفت.
به یوگیومی نگاه کرد که مثل همیشه با لبخند بهش نگاه میکنه.آروم سمتش رفت و کنارش رو تخت نشست.
البته یادش بود که درو قفل کنه(حالا نمیخواست کاری کنه هاااا کلا بعضیا ناخواسته کرم دارن بم بم و جه بومم که کلا کرم دارن یهو شاید عین جن پریدن تو)-بیا فیلم ببینیم!
*چه فیلمی؟
-نمیدونم...
ناگهان پوزخندی روی لبای یوگیوم نشست.(فکر شیطانی)
*من انتخاب میکنم!
لبتابشو روی پاش گذاشت.
آهنگی عجیبی که اول فیلم پخش شد باعث شد جکسون با تعجب به فیلم نگاه کنه.
این چه جور فیلمیه؟
خیلی آشناس...
YOU ARE READING
older brother
Fanfictionسه تا پسر که به فرزند خوندگی قبول میشن و با برادرای عجیب غریبشون وارد رابطه میشن...😨 کاپل ها:نامگی،💧 دوجه-اونم یونگجه ی تاپ-😐🍃 یوگسون😂💚 مارکبم☺ کاپلا قراره زود بهم برسن...ولی ماجرا قرار نیس زود تموم شه...😐💧 این یه داستان طولانی میشه!😄 با حض...