four

76 28 6
                                    

جیهون و جونگوو همراه با خانوادشون توی یه مزرعه نزدیک بوسان زندگی میکنن
اونا همیشه با هم کنار میان و سعی میکنن همو درک کنن
پسر بزرگترِ خانواده ، جیهون اغلب توی کارهای مزرعه و خونه به پدر و مادرش کمک میکنه و جونگوو بیشتر زمانش رو روی درسش میزاره اما گاهی هم به خانوادش کمک میکنه
مزرعه ی وسیعشون ارثیه ای بود که  پدربزرگ جیهون به اونا داده بود که از شانس بدشون دولت زمین اونا رو برای ساخت و ساز انتخاب کرده بود و سعی میکرد اونجا رو ازشون بخره اما با این حال اونا زندگی شادی داشتن

ساعت نزدیکای 2 نیمه شب بود و جهیون و جونگوو مشغول درست کردن کیمچی بودن

"جونگوو بهتره بری بخوابی"

جونگوو سرشو تکون داد

"نه هیونگ میخوام کمکت کنم"

جیهون با نگاه ترسناکش به جونگوو خیره شد

"باشه غلط کردم میرم میخوابم"

با ترس از روی زمین بلند شد و تصمیم گرفت بره که حرف جیهون متوقفش کرد

"با اون پسر ژاپنی چت نکن"

جونگوو از ترس خشکش زد

"هی..هیونگ..باور کن.."

جیهون پوزخندی زد

"باشه نمیخواد نصف شب با من بحث کنی بعدا راجع بهش حرف میزنیم"

جونگوو متوجه شد هر چه زودتر بره به نفع خودشه
جیهون نگاهی به کیمچی هایی که توی یخچال میذاشت انداخت

"خوب بخوابید"

به بدنش کش و قوسی داد و تصمیم گرفت به اتاقش بره که صدای بوق کامیون و صدای لاستیک ماشینی رو شنید
بزرگراه دقیقا بغل مزرعه ی اونا بود برای همین شنیدن همچین صدایی براش عادی شده بود اما اون صدا اونقدر بلند بود که تصمیم گرفت یه نگاهی به اون اطراف بندازه
چراغ قوه رو برداشت و بیرون رفت
نگاهی به جاده انداخت
اثری از صاحب صدا نبود تا اینکه یکم جلو تر رفت و متوجه ی ماشینی که شیشه هاش شکسته و ازش دود بلند شده بود شد
به طرف ماشین رفت
در ماشین رو باز کرد و با جسدی که غرق خون بود ، رو به رو شد
اولین بار بود که توی زندگیش همچین چیزی میدید
میدونست نباید به کیمچی توی یخچال فکر کنه ولی اگه دیرتر برمیگشت ، خراب میشدن
نمیخواست تلاش هاش برای درست کردن کیمچی به هدر بره اما بحث جون یه انسان وسط بود
جسد مرد رو از توی ماشین دراورد و به طرف خونه برد
.
.
.
"جونگوویااا کمکم کن"

جونگوو با دیدن پسر زخمی ای که هیونگش اونو به دوش میکشید ، فکر کرد جیهون اونو کشته

"هیونگ...تو اونو..کشتی؟"

اینو گفت و از حال رفت
جیهون در حالی که به برادر بیهوشش خیره شده بود دندوناشو به هم سابید

"وات د فاککک پارک جونگوو؟"

runaway(Translation)Where stories live. Discover now