هیونسوک زانو زد
"خواهش میکنم لطفا بزارید من اینجا بمونم"
خانم و اقای پارک به هم نگاه کردن
خانم پارک اهی کشید"باشه اما فقط برای یک هفته"
هیونسوک لبخند پهنی زد
"خیلی ممنونم..قول میدم توی کارها بهتون کمک کنم"
زنِ میانسال موهای هیونسوک رو نوازش کرد
"پسر خوبی به نظر میای"
اقای پارک پرسید
"گرسنه نیستی؟"
هیونسوک لبخندی زد
"هنوز نه"
اقای پارک باشهای گفت و به طرف جیهون برگشت
"جیهون لطفا به مادرت کمک کن"
جیهون با شنیدن فریاد پدرش به سرعت به خانه وارد شد
"چشم"
با دیدن هیونسوک اخماش توی هم رفت
"این هنوز اینجاست؟"
با اخم به هیونسوک که مشغول تماشای تلویزیون بود خیره شد
جونگوو هم وارد شد و کنار برادرش ایستادهیونسوک بدون توجه به جیهون به طرف جونگوو برگشت
"هی پسر فوتبال دوست داری؟"
جونگوو به ارومی لبخندی زد
"نه زیاد"
هیونسوک با بیخیالی مشغول تماشای تلویزیون شد
"تلویزیون شما خیلی تاره اصلا نمیشه درست دید"
به جونگوو اشاره کرد
"تلویزیون بزرگتری ندارید؟"
جونگوو سرشو به اطراف تکون داد
"نه اما مادرم قصد داره یه تلویزیون 12 اینچی بخره"
هیونسوک ضربه ای اروم به جونگوو زد
"چی؟12 اینچ خیلی کوچیکه.من برات یه تلویزیون بزرگ براتون میخرم"
جونگوو با خوشحالی از روی جاش پرید
"چی؟واقعا؟"
قبل از اینکه هیونسوک فرصت جواب دادن به جونگوو رو پیدا کنه ، خانم پارک ظرف غذا رو روی میز گذاشت و فریاد زد
"غذا حاضره"
جیهون زودتر از همه پشت میز نشست
پدرش با اخم بهش خیره شد"جیهون بوی خوک میدی"
جیهون شونه ای بالا انداخت
"الان خیلی گرسنمه بعدا حموم میکنم"
میخواست غذا بخوره که مادر جلوش رو گرفت
"صبرکن بزار اول مهمونمون بخوره"
هیونسوک و جونگوو پشت میز نشستن
"هیونسوک تو اول بخور"
خانم پارک لبخندی زد و قاشق رو به هیونسوک داد
هیونسوک لبخندی زد"غذا خوشمزه ست و بوی خوبی هم میده اما....بوی مدفوع خوک میاد!"
با انگشتش جلوی بینیش رو گرفت
پدرش ضربه ای به سر جیهون زد"بهت گفتم برو حموم کن"
جیهون چشاشو چرخوند و از پشت میز بلند شد
"فکر کنم من برم مشکلتون حل میشه نه؟"
چشماشو چرخوند و به طرف حموم رفت
YOU ARE READING
runaway(Translation)
Fanfictionوقتی که هیونسوک تصمیم گرفت از خونه فرار کنه و در بوسان گم شد اما تونست توی جایی که هیچ شناختی ازش نداشت کسایی رو پیدا کنه که بهش اجازه بدن پیششون بمونه و..