twelve

58 22 0
                                    

"واقعا ظرف ها رو شستی؟!"

اقای پارک با تعجب به هیونسوک خیره شد
هیونسوک لبخندی زد
"بله"

اقای پارک اخم کرد

"ولی تو مهمون مایی"

هیونسوک لبخند گشادی زد

:"من حدود چهار روزه که مهمون شمام و کمک کردن بهتون تنها کاریه که از دستم برمیاد"

قبل از اینکه اقای پارک فرصت جواب دادن پیدا کنه جونگوو وارد خونه شد

"سلام"

جیهون با نگرانی به برادرش نگاه کرد

"چرا دیر اومدی؟"

جونگوو شونه ای بالا انداخت

"مشغول انجام پروژه ی درسی بودم"

و به اتاقش رفت تا لباسش رو عوض کنه

اقای پارک با ناراحتی نگاهی به خانم پارک انداخت

"عزیزم شلنگی که دوتا سال پیش خریده بودم رو یادت هست؟"

خانم پارک سرشو به نشونه ی تایید تکون داد

"اره چطور؟"

اقای پارک اهی کشید

"خراب شده برای همین دیگه نمیتونیم برای ابیاری ازش استفاده کنیم"

جیهون وسط حرف پدرش پرید

"میتونیم چسبش بزنیم"

پدرش آهی کشید

"امتحانش کردم اما فایده ای نداشت"

هیونسوک زیرلب گفت

"من میتونم یه جدیدش رو براتون بخرم"

جیهون دستاشو به هم زد

"مثل اینکه پولداری"

پوزخندی زد
هیونسوک کیف پولشو نشون داد

"به لطف پدرت اره"

جیهون قیافه ی جدی به خودش گرفت

"مرسی ولی نیازی به پولت نداریم"
پدرش سعی کرد جلوشو بگیره

"جیهون بس کن!"

هیونسوک بدون توجه بهشون گفت

"فردا بریم بازار تا یه شلنگ جدید بخریم"

اقای پارک لبخندی زد
صدای جونگوو از اتاق بلند شد

"مامان گوشیم خراب شده و دیگه کار نمیکنه"

خانم پارک آهی کشید

"یکم صبرکن به سئول میبرمش و تعمیرش میکنم"

اونا مشکلات زیادی داشتن و به زمان نیاز داشتن تا پول کافی به دست بیارن تا چیزی که میخوان رو بخرن
هیونسوک حس دردی رو توی قلبش احساس کرد
مشکلات بقیه هیچوقت براش اهمیتی نداشتن اما الان دوست داشت بهشون کمک کنه
گوشیش رو به جونگوو داد

"فعلا از این استفاده کن"

لبخندی زد

"متاسفم صفحه‌ش یکم ترک خورده"

جونگوو چیزی نگفت و هیونسوک رو بغل کرد

"مرسی هیونگ"

همه ی اعضای خانواده به جز جیهون با لبخند هیونسوک رو بغل کردن
جیهون زیر لب با خودش زمزمه کرد

"اون فقط پولشو به رخ میکشه!"

از خونه بیرون رفت تا هوای تازه تنفس کنه

runaway(Translation)Where stories live. Discover now