- نکنه پریودی!؟
تپش قلبم بالا رفت و دستانم یخ زد .
مضطرب آب دهانم راپایین فرستادم وخیره اش شدم .
از کجا فهمیده بود!؟دو روز نگذشته بود و من گند زدم !
نمیدانستم باید حرف میزدم یا سکوت میکردم!
فهمیده بود من دخترم ؟!
با چشمانی پر از ترس خیره اش شدم که کلافه نگاهش را دزدید و لب زد
- فکر کنم هیچوقت یاد نمیگیرم یهو نرم سر اصل مطلب !
نگاهی به من کرد ، لبخند محوی زد و یک قدم سمتم برداشت
- من همه چیز رو میدونم !
ایستاد و کمی سمتم خم شد ، چشمانش را ریز کرد و به مردمک لرزان چشم هایم خیره شد
- تو دختری !
نفس در سینه ام حبس شد
کافی بود جئون حقیقت را بفهمد مطمعنم امارت را برایم جهنم میکرد !
منتظر نگاهم کرد اما چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم !
حرف زدن یادم رفته بود و هنوز شوک بودم !
در ذهنم جور چین های اشتباهاتم را کنار هم میگذاشتم .کجا اشتباه کردم که گیر افتادم!؟
با یاد آوری شبی که از شدت دردِ زخم هایم در اتاق جئون از هوش رفتم بدنم یخ بست !
قلبم برای لحظه ای از تپش افتاد .
یاد نگاه های نگران هوان و مراقبت های بعد از آن افتادم !
من چقدر احمقم !
چرا با خودم فکر نکردم آن شب چطور از اتاق جئون بیرون آمدم !؟
مضطرب بودم و گیج !
نمیدانستم باید چه عکس العملی نشان دهم !
ممکن است به جئون حقیقت را بگوید!؟
چه غلطی کردم! برای یک مشت کاغذ و نوشته به همچین جهنمی پا گذاشتم .
با شنیدن صدایش متعجب نگاهش کردم
- من همه چی رو دیدم ! تو دختری، مطمعنم !
منظورش از همه چیز؟
چشمانم گرد شد و تند سمتش برگشتم .- خواستم زخمای بدنت رو پانسمان کنم .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
─═हई╬ weαĸ ѕpoт ╬ईह═─
Hayran Kurgu~~~~•~~~~•~~~~• - تو دختری ! نفس در سینه ام حبس شد . کافی بود جئون حقیقت را بفهمد مطمعنم امارت را برایم جهنم میکند. ~~~•~~~~•~~~~~~• هر چقدر تعداد افرادی که دوست داری بیشتر باشه، ضعیف تری. کارهایی واسشون میکنی که میدونی نباید بکنی. نقش یک اح...