40. اگر

24 3 0
                                    

اگر سرنوشت مینوشت تیفانی زنده بماند؛

تیفانی همیشه عاشق آرامش و نظم بود. روزی که مربی شنای خواهش دچار آرتروز شدید شد، اون میلا رو از شنا کردن حرفه ای محروم کرد. میلا برخلاف علاقه ی زیادش به شنا کردن توصیه ی خواهرش رو قبول کرد.

چند سال بعد که با دوستای جدیدشون صمیمی شدند، تیفانی عاشق شد.

کلوم هود.

پسر خوش قیافه که همیشه آروم بود، تو شغلش با نظم و جدی و با دوستاش مهربون و با گذشت بود. اون نمونه ی بارز یه پسر ایده آل برای تیفانی بود.

تا روزی که میلا از علاقه ی ناگفته ی کلوم به مایکل کلیفورد با خبر شد. اون چیزی به خواهرش نگفت.

خواهرش میتونست خیلی ترسناک باشه.

با بی محلی های کلوم، علاقه ی تیفانی نسبت بهش چندین برابر شد و بعد مدتی، این علاقه به یه مریضی تبدیل شد.

تیفانی تمام حرکات کلوم رو زیر نظر داشت. شغلش رو ترک کرد تا فقط اون پسر رو بپاد. کلوم هر روز ناهارش رو با مایکل میخورد و اوایل تیفانی فکر کرد این کاریه که دوستای صمیمی انجام میدن.

اما ذهن مریضش اجازه نمیداد اینو باور کنه. اینو روزی باور کرد که بعد خداحافظی، اون پسرا همدیگه رو بوسیدن.

کل دنیا روی سر دختر بیچاره خراب شد. خشمش نسبت به مایکل اونقدر زیاد بود که همون روز نقشه ش رو کشید. یه اسلحه کافی بود. کلوم هود عاشق تیفانی بود نه مایکل! اینو خوب میدونست که مایکل داره کلوم رو از دستش درمیاره. عجب جسارتی!

و یک گلوله کافی بود تا قلب مایکل رو سوراخ کنه. وقتی مایکل روی زانوهاش افتاد، تیفانی نگاه وحشت زده ی کلوم رو دید، و وقتی اون نگاه روش افتاد، تازه فهمید چیکار کرده.

اون یکی از بهترین دوستاش- یه انسان رو کشته بود.

پس بی اختیار اسلحه رو روی شقیقه ش گذاشت. خب شاید اول واقعا نمیخواست این کارو بکنه و فقط قصدش این بود که ببینه آیا کلوم اهمیتی میده؟

اما تنها نگاه نفرت آمیز کلوم بهش رو یادش موند.

درحالی که عشق زندگیش داشت پسر دیگه رو از روی زمین بلند میکرد، تیفانی یه گلوله ی دیگه شلیک کرد. این بار به خودش.

و هر دو کشته شدن. 


مریلا.

allure ꗃ lashton ✓Donde viven las historias. Descúbrelo ahora