《بیست دقیقه قبل》
ییرن ناامید از کنسل شدن جشن کوچیکشون موبایلش رو به بکهیون داد و گفت:
-یجی قبول نمیکنه!بکهیون مردمک هاش رو تو کاسه چرخوند و تک خندهای کرد. موبایل ییرن رو از دستش گرفت و اون رو زیر گوشش قرار داد.
-فکر میکنی این جشن برای توئه؟ باید بگم جواب سوالم منفی چون تو نه یه امگا هستی نه بارداری پس دختر خوب بشین تو خونه و توی چیزی که به تو ربطی نداره دخالت نکن!یجی با ولوم ضعیفی گفت:
-واقعا این کار نیازه؟این جشن تقریبا یه رسم به حساب میاومد و وقتی موضوع جشن باشه برای بکهیون مهم ترین مسئله به حساب میاومد. همین الانش هم برای این جشن کوچیک دیر کرده بودن! باید وفتی فهمیدن یونا بارداره به دیدنش میرفتن.
-ما همین الانش هم بیرون عمارت هستیم و یکم دیگه میایم تو!با قطع شدن بیمقدمهی تماس، موبایل رو از گوشش فاصله داد و به صفحهش چشم دوخت.
-بدون اینکه چیزی بگه قطع کرد! مثلا داشتیم باهاش هماهنگ میکردیم!ییرن بازوی بکهیون رو گرفت دور تر از بقیه با ولوم پایینی جوری که فقط خودشون بشنون گفت:
-این همه آدم جمع کردی بیهیچ خبر میخوایم بریم اونجا، اگه جونگکوک خوشش نیاد چی؟بکهیون با صدای بلند خندید و دستش رو به بازوی ییرن زد.
-خیلی بامزهای دختر! معلومه که جونگکوک عصبی میشه و خواهان ریختن خونمون میشه!ییرن دستش رو روی دهن گذاشت و بهت زده گفت:
-تو دیوونه شدی!؟ اگه میدونی چرا با این ها داریم میرم اونجا؟چانیول یه دستش رو روی شونهی بکهیون و دست دیگهش رو روی شونهی ییرن گذاشت.
-چون جونگکوک هم این کار رو باهامون کرد! اون چهل تا امگا رو برداشت و سر زده وارد خونمون شد. با صدای ترکیدن چیزی چشم باز کردیم و کلی آدم رو بالا سرمون دیدیم.ییرن ابرو هاش رو به هم نزدیک کرد و با دلخوری لب زد:
-پس چرا من رو دعوت نکرد؟ من هم یه امگا هستم!چانیول دستش رو کنار دهنش گذاشت و با ولوم ضعیفی گفت:
-چون اون موقعه مجرد بودی! درواقع امگا های باردار رو باید با خودشون ببرن!ییرن با سوال بزرگی که تو ذهنش به وجود اومد نگاهش رو به چانیول داد و پرسید:
-من شنیدم الفا ها تو دوران بارداری امگاشون خیلی حساس و محتاطانه عمل میکنن. تو کاری نکردی؟بکهیون سری تکون داد و بجای چانیول جواب داد:
-عصبانی شد و کلی جیغ و داد کرد ولی جونگکوک اون رو با خودش برد! اینجوری بود من تا خود شب اون رو ندیدم.ییرن درحالی که میخندید دستش رو روی دهنش گذاشت و گفت:
-شما دوتا با اون مغز فندقیتون به خیال خودتون میخواید کار جونگکوک رو تلافی کنید؟
YOU ARE READING
𝖌𝖗𝖊𝖘𝖊𝖆𝖑𝖆
Werewolfو آخرین صدایی که به گوش رسید متعلق به پیرزنی بود که گفت: سرنوشت همیشه کار خودش رو میکنه و شما دوتا وقتی کنار هم قرار بگیرید مرگ خیلی ها رو رقم میزنید پس هرگز حتی یک قدم هم به سمت این مرد بر ندار... ↝ʙᴏʏ×ɢɪʀʟ ↝ɢᴇɴʀᴇ: ᴅʀᴀᴍᴀ, ᴍʏꜱᴛᴇʀʏ, ꜱᴍᴜᴛ, ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀꜱ...