part 8: پسرک

253 58 39
                                    

Laurent

Part 8


انزجار؟ کلمه ی درستی به نظر می‌رسید. هنوز جای دست پسر دیوانه ی پادشاه روی دست های درد ندیده اش ذوق ذوق میکرد.

حس عجیبی بود نگاه لیهون که به سمت اونها کشیده شده بود انگار از عالم بالا نیرویی ماورای توانش داده شد که مچ های ضعیفش رو با اون شتاب بیرون کشیده بود. نگاه لیهون لرز به تنش نشانده بود. از کی با چشم های مشکی ای که از این فاصله حتی درست پیدا نبودند قلبش افسار پاره میکرد؟ این هیجان بی سابقه از کجا نشأت می‌گرفت؟

اما چانیول برخلاف او همچنان مبهوت بود. از خواب بیرون کشیده شده بود انگار. به شکل عجیبی نگاهی به دست های ورزیده ی خودش می انداخت و نگاهی به مچ های سرخ شده ی او.
پس زده شده بود؟ اون هم انقدر وقیحانه؟

چشم هاش رو بالاتر برد و دید لیهون هم با شمشیر تمرین مخصوص به خودش با قدم های کوتاهی به اونها نزدیک میشد.
با فکری که از سرش گذشت تکخند تمسخرآمیزی زد. پس لیهون قلب برادر فرمانده ی جنگ رو لرزانده بود؟ زیاد هم دور از انتظار نبود.

- شما.. اینجا چیکار می‌کنید؟ سرو وضعشونو! چانیول تو کی از قصر تابستونی اومدی که من نفهمیدم؟

شاهزاده که نیشخند تمسخر آمیزش رو گوشه ی لب چپانده بود خیره به گونه های سرخ پسرک که حالا مچ هایش اسیر لیهون بود دست هاش رو باز کرد و به صورت نمایشی به شمشیر چوبی تکونی داد: تمرین برادر. تمرین!

چشم های لیهون تیز و جنگ طلب بود خط و نشون می‌کشید. انگار خبر داشت از توجهی که جلب این پسرک احمق شده اما چانیول فقط نیشخندش رو غلیظ تر کرد.

- تمرین؟ اونم اینطور؟ مچ دستش سرخ شده. چیکار کردی؟ گروگان گرفتی؟ با خودم تمرین میکردی برادر دیدی که مشغول بودم.

نگاه چانیول تیره بود اما لبخند دیوانه ای بر لب نشاند و شمشیر چوبی رو زیر گردن برادرش گرفت. نگاه عجیب بکهیون حس خوبی میداد. در نگاهش چی بود؟ ترس؟ : همیشه تمرینات نظامی چند درجه زور و فشارو دارند دیگه وگرنه کی جرات داشت بگه تمرین؟ بازی و تفریح بود بیشتر.

پیش چشم بکهیون شمشیر رو پایین کشید: اما بار دیگه حتما سراغ خودت میام.

لیهون خیره به نگاه دریده ی برادر بزرگش تکخند پر غیظی زد. قسمت نبود آبش با چانیول توی یه جوب بره: تا اون روز منتظرت میمونم برادر. حالا اگر اجازه بدید از حضورتون مرخص بشیم.

با اشاره ی لیهون به زمین تمرین چانیول نگاه تاریکش رو بار دیگه روانه ی بکهیونی کرد که بدون تلاش برای دزدیدن نگاهش به او خیره بود: باز هم ملاقات خواهیم کرد مرد جوان.

Laurent - لورانWhere stories live. Discover now