Laurent
Part 18
فلش بک: چهار سال قبل+ شینها برای کی غذا آماده میکنی؟ فکر میکردم به مناسبت ولادت ولیعهد، پادشاه و خانواده ی سلطنتی دور هم جمع بشن؟
هوایی که اگرچه بهاری بود اما مقداری از سرمای زمستان گذشته رو به دوش میکشید، زمینه ی لرزیدن زن پنجاه ساله رو فراهم کرده بود: امان!.. نگو خبر نداری؟ رسما توی قصر جنگ شده دختر!
در بین شروع غیبت های مشتاقانه ی دو دوست قدیمی در آشپزخانه ی بزرگ قصر سرزمین فرانسیس کسی خبر نداشت پسری هم کنجکاو پشت کیسه های بزرگ آرد پنهان شده برای شنیدن هرچه بیشتر اطلاعات.
- فقط یک روز رفتم شهرمون چه خبر که نشده. داستان چی هست حالا؟
شینها در حالی که با مشت به خمیر زیر دستش میکوبید و حسابی ورزش میداد لبی تر کرد: تا اونجا که میدونم باز بین پادشاه و خاندان کیم امروز توی جلسه بحث شده. حالا کاش کل داستان همین بود!
زن کناری که از فضولی به تکاپو افتاده بود ناله ی اعتراض آمیزی کرد: چرا قشنگ حرف نمیزنی؟ مکث نکن.
- توی جلسه ی امروز خاندان کیم و پادشاه، ولیعهد هم حضور داشته! مین هیوری رو میشناسی؟ همون که زن نگهبان کل بود؟ میگفت از شوهرش شنیده خاندان کیم حسابی ولیعهدو تحقیر کردند خاک برسرای نمک به حروم! آخه بگو چی از جون این پسر نازنین میخواین؟
بین حرص خوردن ها و سرخ شدن های شینها، زن دیگر صندلی چوبی ای بیرون کشید و با اشتیاق کنارش نشست: خب.. بقیش؟
شینها با عصبانیت به سمتش رو چرخوند و ثانیه ای دست از مشت کوبیدن به خمیر زیر دستش کشید: بقیش؟ دنبال بقیشی؟ فعلا پاشو این دوتا سینیو بردار ببر اتاق ولیعهد من واقعا اعصابم سرجاش نیست.
- تو چقدر ضد حالی یکی دیگه براش ماجرا درست شده تو جوششو میزنی! آخه وسط قسمت حساسش ولت کنم برم؟
پسری که مخفیانه پشت کیسه ها پنهان شده بود یک لحظه متوجه گربه ی سفیدی شد که با شرارت تمام به سمتش حرکت میکرد.. در عین حال جای تنگی رو برای مخفی شدن و شنیدن خبرهای خالش انتخاب کرده بود و صدا دادن استخون های پاهاش رو حس میکرد.
+ هیچی دیگه بقیه نداره. مین هیوری خبرچین میگفت انگار خاندان کیم بازم حرف پسر مخفی کیم جونگ سان مرحومو پیش کشیدند. میگفتند پسره رو باید توی قصر یه مرتبه ای بهش بدن. من نمیدونم بین این همه شاهزاده بین این همه پهلوانای لایق برای چی به یه پسر بی نامو نشون باید یه مرتبه ی خاصی بدن؟
- واقعا لذت میبرم همیشه اخبار دسته اول قصر دستته. حقیقتش منم از شوهرم یه چیزایی شنیدم اما همیشه خبرای تو کامل تره.. حالا مثل این که پسره رو دیده و انگار اسمشم کیم جونگینه منتهی قسمت مسخرش اینه طرف نقاشه! فکر کن پسر کیم جونگ سان نقاش باشه!
بعد الان انتظار دارند یه مرتبه ای هم بهش بدن؟ حتما الان ولیعهدم از اقامتگاهش بیرون نمیاد؟
YOU ARE READING
Laurent - لوران
Fanfiction- روایت عشق و جنون شاهزاده ی شهوت پرست و عیاشی با حرمسرای مردانه به پسرکی به زیبایی طلوع صبح و برگ گل شبنم دیده ی دهکده ایساتیس. _______________________________________________________ -STORY: Laurent-لوران -COUPLE: چانبک . کریسهو . کایسو -GENRE: رو...