part 10: معامله

189 59 20
                                    

Laurent

Part 10

- فکر نمی‌کنی کشوندن برادر بزرگترت اینجا خلاف عرف و بی احترامیه؟ به جای این که خودت بیای دستورم میدی من بیام؟

چانیول زیر نور تیز خورشید نیشخند دندون نمایی زد: ممنونم منم خوبم.

کریس متاسف پشت میز زیبایی که در ایوان قصر تابستانی چیده شده بود خودش رو رها کرد و نشست: اون لبای مسخرتو باید از جا بکنم.

شاهزاده ی جوان تر سرمست خندید: خواجه ی منم اینطوری تهدید می‌کنی حتما؟

کریس که با نام جونمیون سیخ تر نشسته بود چشمی ریز کرد: خب! چرا الان اینجام؟ چی توی سرته؟

چانیول که اصلا از چای محبوب سلطنتی لذت نمی‌برد مابقی اونچه در استکان و دهانش بود رو به سمتی ریخت و صورتش رو درهم کرد: رو چه حساب این زهرماریارو میخورند؟ توام دوست داری؟

ولیعهد فرانسیس از طفره رفتن های برادرش کلافه شده بود: اگه دهن کوفتیتو باز کنی و زبونتو بچرخونی به خدا قسم که دوتا شراب اصل پنجاه ساله میارم.

برادر عیاش با چشم های وحشیِ تیره چهره ی برادر تنی رو برانداز کرد: وعده ی شراب پنجاه ساله میدی؟ خبر نداری یه انبار پر از شراب صد ساله دارم؟

- چانیول من چرا اینجام؟ محض رضای خدا جدی باش تا عقلمو از دست ندادم.

برادر کوچکتر نیشخند تاریکش باز به لب ها برگشت: با یه معامله ی دوطرف سود چطوری؟

کریس چای بی مزه ای که لب زده بود به سرعت توی گلوش پرید.

+ آروم باش. مگه وعده ی قتل دادم.

برادر بزرگتر با چشم های سرخ شده به مرد کوچکتر خیره شد: چی توی سرته؟

+ جونمیونو میخوای؟

کریس از صراحت برادر شوکه، خشک شد.

+ بیا سرش معامله کنیم.

- چی داری میگی؟ حواست هست؟

+ کنجکاو نیستی ادامه ی پیشنهادمو بشنوی؟ باور کنم اونقدرا هم حریص داشتنش نیستی؟

ولیعهد جوان دستی به موهای بلندش کشید. دروغ بود اگر می‌گفت وسوسه نشده. امان از پسر بی احساسش که کوچکترین خبر و وعده ای از او قلبش رو می‌لرزاند.

+ بهت کمک می‌کنم. کاری میکنم مال تو بشه. هنوز دوست نداری؟

- فکر کردی برای یه شب عیش و نوش دنبالشم؟

Laurent - لورانDove le storie prendono vita. Scoprilo ora