part 21: سه روز

179 57 32
                                    

Laurent

Part 21

سپیده دم با فریبندگی ابر هارا یک به یک زینت داده بود و نور بی جان خود رو بر چهره ی خسته ی مرد انداخته بود.

- سرورم.. چنین چیزی لطفا از من طلب نکنید. من چندین هفته است که برادرم رو ندیدم.. چندین هفته است که خبر ندارم در چه حالیه. من تاب بیشتر از این صبر کردن رو ندارم. لازم باشه خودم شخصا با شاهزاده رو به رو میشم سرورم.

شاهزاده چهارم با خستگی و حتی تا حدودی خواب‌ آلودگی دستی لای موهای شانه نشده اش کشید. انگار قدرت تحلیل رو از دست داده بود:
شاهزاده چانیول درخواست برگزاری جشن ولادت در قصر تابستانی رو رد کرده و من دارم تمام تلاشم رو میکنم فرمانده. پادشاه همچنان پافشاری می‌کنه اما ولیعهد پشت شاهزاده ی دوم در اومده! این مقاومت دوستانه نیست. باید بیشتر صبر کنی.

- باورم نمیشه برای یه جشن ساده انقدر مقاومت! مگه دستور پادشاه از همون اولِ اقامت شاهزاده این نبود که غالب مراسمات باید در قصر تابستانی برگزار بشه؟

لیهون از شدت پریشونی نمی‌تونست یک جا بشینه. بلند شد و شروع کرد به قدم زدن در فضای اقامتگاه. حتی حس میکرد سردرد گرفته از حجم فشار: من مطمئنم این جشن جایی که باید برگزار میشه. اصلا برای پیدا کردن برادرت چه ایده ای داری؟

شرایط جونگین هم به هیچ وجه بهتر از شاهزاده نبود و اثرات بی خوابی از تیرگی زیر چشم های سیاهش مشخص بود. تمام این مدت به یاد آخرین جملات مادرش می افتاد که مرتب به مراقبت از برادر کوچکترش توصیه کرده بود و اما حالا تنها اطلاعی که از بکهیون زیبای مادرش داشت مقداری اطلاعات ناقص بود که به خودی خود آنچنان کاری رو از پیش نمی‌برد.

ای کاش توانایی این رو داشت که زمان رو کاملا نگه داره بلکه بیشتر فکر میکرد و بیشتر عمل میکرد. اگرچه پیش از دیدار با برادرش اون هم در فرانسیس، مدتی بود با او ملاقات نداشت اما حتی در دوری از اون هم خبر داشت که برادرش صحیح و سالم داخل ایساتیس گذران زندگی می‌کنه.

- گرچه ناقص اما فکر کردم بتونیم کاری کنیم. اگر شخص پادشاه اجازه صادر کنند میتونیم چند ده تا خدمه برای رسیدگی به جشن و امور به قصر تابستانی راهی کنیم..

مدتی با تردید مکث کرد.. خبر نداشت تا چه اندازه این نقشه ممکنه جواب بگیره اما وقتی حالت صورت شاهزاده که به نظر درحال فکر کردن بود رو دید، مصمم تر ادامه داد:
اگر خدمه از طرف ما باشند خیلی راحت می‌تونند در غیاب ما و این چند روز وقت آزادی که تا جشن دارند به دنبال بکهیون بگردند. روز خود مهمانی فکر نمیکنم کار زیادی ساخته باشه.

Laurent - لورانHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin