Chapter 19

7.7K 768 265
                                    

_ ازت خوشم اومد...

پسر کوچیکتر با حرص خندید و زبونش رو توی لپش چرخوند، طعم کام مرد هنوز توی دهانش بود و کمی اذیتش می‌کرد، دستش رو بین موهای تیره رنگش فرو برد و به یقه لباسش که باز شده، زل زد. چند دقیقه پیش بود که دست‌ها و چشم‌هاش توسط مرد باز شدن و حالا می‌تونست کمی وضعیتش رو درست کنه اما انگار قصدش رو نداشت.

تهیونگ لیسی به لب زیریش زد و با بالا انداختن یکی از ابروهاش به پسر که با پاهای برهنه روی زمین نشسته بود، زل زد، سیگاری رو روشن کرد و با کشیدن اولین پک، با صدای بمی گفت:

_ بهت گفته بودم قراره سخت باشه... با این حال وقتی ترسیده بودی، می‌تونستی سیف وردتو به کار ببری تا تموم شه... ولی اینکارو نکردی...

جونگکوک که انگار نمی‌تونست بگه به خاطر غرورش نتونسته سیف وردش رو به کار ببره، اخمی کرد و تنها در سکوت آهی کشید.
_ بیا اینجا!

از جاش بلند شد و به سمت کاناپه قدم برداشت، تهیونگ دستش رو کشید و پسر رو روی پای خودش نشوند، دستش رو از زیر پیراهنش بالاتر برد و با نوازش شکمش، اون رو به دور کمرش انداخت، جونگکوک از پشت به سینه‌ش تکیه زده بود و حرفی نمی‌زد.

_ اگه باهات قرارداد بستم، برای این بود که فکر می‌کردم با وجود سن کمت، پسر عاقلی هستی، امشب فقط برای آشنایی بیشترمون باهم بود. روزهایی میاد که من و تو با هم سکس داریم، از وسایلی استفاده می‌کنم که ممکنه توی آستانه تحملت نباشه... اگه بخوای با جفتمون لج کنی و زمانی که اذیت می‌شی، سیف وردتو به کار نبری... کسی که آسیب می‌بینه خودتی و مقصرش من نیستم... چون می‌دونی رابطه‌ای که واردش شدی یه رابطه معمولی نیست و وجود کلمه سیف ورد برای این‌طور مواقعه.

پسر که می‌دونست حق با مرد بزرگتره، در سکوت سرش رو تکون داد و دستش رو روی دست تهیونگ که به دور کمرش حلقه شده بود، گذاشت.

_ گلوت درد می‌کنه؟
_ یکم!

_ باید تحملتو بالا ببری، برای چی لج کردی؟

آهی کشید و با تخسی اخم‌هاش رو توی هم فرو برد، می‌تونست اون لحظه کلمه امنش رو بگه و مجبور به تحمل عضو بزرگ مرد نباشه اما تا لحظه آخر تحمل کرده بود و حتی زمانی که مرد توی دهانش خالی شد، ذره‌ای از کامش رو به زمین نریخت.

_ نمی‌خواستم فکر کنی انقدر ضعیفم، اگه توی اولین رابطمون از پس ساک زدن بر نیام، پس به چه درد می‌خورم؟

_ دفعه اولته بچه، فکر کردی اگه کلمه امنتو می‌گفتی چیکارت می‌کردم؟
_ ترسیدم نخوای رابطمونو ادامه بدی!

تهیونگ با شنیدن این حرف خندید و پک دیگه‌ای به سیگارش زد، سرش رو به تاسف تکون داد و گفت:

_ نترس... از همه چیزت خوشم میاد، پسر مناسبی برای من هستی، فقط باید به رفتارم عادت کنی، توی یه رابطه بی‌دی‌اس‌ام نباید منتظر نوازش و معاشقه باشی... من اگه چیزی طبق خواسته‌م نباشه، می‌تونم به همین راحتی باعث ترست بشم.

Red Lights | Vkook | Completed Where stories live. Discover now