Part 24🖤

269 58 28
                                    

ميني همين طور كه داشت كتاب هاشو جا به جا ميكرد سمت چان برگشت:
_ميني ..ميشه كمكم كني.
_اره ..چي شده؟!
_ميشه اين پوشه رو اتاق رئيس ببري ؟
_...باشه.
پوشه رو از دست چان گرفت و سمت اسانسور رفت.
پشت اتاق رسيد و در زد
_چرا كسي جوابم و نميده؟
شونه اي بالا انداخت و در و باز كرد و وارد اتاق شد
همين طور كه انتظار داشت كسي نبود
پوشه رو روي ميز ايوون وو گذاشت
سمت ميز خم شد و به عكس روي ميز خيره شد
ايوون وو و خواهرش كنار هم بودن
لبخندي به عكس زد كه با صداي منشي جئون سريع برگشت و باعث شد دستش به قاب عكس بخوره و بيفته و بشكنه.
هيني كشيد و سريع خم شد روي زمين و شروع به جمع كردن خرده شيشه ها كرد
_ميني لازم نيست اين كار و كني ممكنه صدمه ببيني!
_شرمنده اقاي جئون سريع جمع ميكنم
منشي جئون بيرون رفت تا خدمه رو صدا كنه و ميني قاب و برداشت كه عكسي كه پشت قاب پنهان شده بود و بيرون كشيد
با ناباوري به عكس خيره شد
عكس خودش بود!
با صداي نزديك شدن منشي جئون سريع بلند شد و عكس و تو جيبش گذاشت .
لبخند معذبي زد و عذرخواهي كرد و از اتاق خارج شد
_ديگه مطمعنم پنج سال پيش يه اتفاقي افتاده .



ايوون وو كلافه وارد اتاق شد و پشت ميز نشست
تلفن و برداشت و گفت:
_خانم پارك يه ليوان قهوه برام بيار
گوشي و روي ميز گذاشت و خسته چشماشو ماساژ داد.
سرشو بالا اورد و به قاب عكس كه تغيير كرده بود خيره شد
شوكه نيم خيز شد و قاب عكس و برداشت و پشتش و چك كرد
نبودش!
همون لحظه خانم پارك وارد شد و قهوه رو روي ميز گذاشت.
_چرا قاب عكس عوض شده؟!
_متاسفم رئيس ،خانم چا اشتباها دستشون خورد و باعث شد كه قاب عكس بشكنه ما هم سريع عوض كرديم.
ايوون وو با شنيدن اسم ميني مكث نكرد و سريع از اتاق بيرون رفت.
داخل اسانسور رفت و دكمه و رو فشار داد
از اسانسور خارج شد و شتاب زده سمت اتاق اواز رفت
در اتاق و باز كرد كه با ميني رخ به رخ شد
ايوون وو با نفس نفس و ميني با شوك بهم خيره بودن
_تو ...عكس و برداشتي؟!
_همين طورهه..عكس من دست تو چيكار ميكنه؟!
و عكس و از جيبش در اورد و در دست گرفت.
_اون مال منه..پسش بده!
ميني خنده اي كرد و گفت:
_خيلي عجيبي جناب رئيس براي چي  بايد عكسم و بهت بدم؟!
ايوون وو عصبي داد زد و گفت:
_تنها چيزي كه ازت برام باقي مونده رو پس بده همين الان!
ميني شوكه دهنشو باز و بسته كرد كه چيزي بگه اما ايوون وو عكس و از دست ميني كشيد و رفت.
ميني از حالت شوكه در اومد و پشت سر ايوون وو راه افتاد و دستش و كشيد و برش گردوند
_ديگه نميتوني من و بپيچوني همين الان  بهم بگو چرا بدون هيچ حرفي من و ول كردي !
ايوون وو با چشم هاي ناخوانا به ميني خيره بود
اما ميني مصمم ميخواست حقيقت و بفهمه.
همون لحظه صداي گفت و گو كاراموز ها اومد و ميني دست ايوون وو رو رها كرد
_بعضي چيزها..بايد تو گذشته بمونن..گفتنش سودي نداره.
و ميني و تنها گذاشت.
ميني با غصه به دور شدن ايوون خيره شد.
_ولي اين حق منه..كه بدونم چرا ...رها شدم .









جيمين تو فن ساين بود
فن ها هيجان زده ميخواستن نزديك بشن و زودتر گروه مورد علاقشون و ملاقات كنند اما باديگاردها اختار ميدادن و نميزاشتن زياد نزديك بشن.
جيمين با لبخند مليحي به طرفدارهاش نگاه ميكرد و با حوصله به همه امضا ميداد و باهاشون صحبت ميكرد.
نوبت به يه طرفدار كوچولو رسيد
دختر بامزه شش ساله با كلاه خرگوشي صورتي رنگ همراه مادرش جلو اومد و گفت:
_ميشه..بهم امضا بديد..جيمين شي؟!
جيمين از لحن كيوت وبامزش لبخند  زد و گفت:
_حتما دختر زيبا..باعث افتخاره همچين طرفدار كيوتي دارم.
دختر بچه لبخند بزرگي زد و تشكر ارومي كرد.
مادر دختر بچه با هيجان گفت:
_ليلي خيلي دوستون داره ارزوش اين بوده كه شما رو از نزديك ببينه.
_او ليلي كوچولو خيلي خوشحالم باهات اشنا شدم دوست داري يه عكس يادگاري با هم بگيريم؟!
_عكس بگيريم ..دوست دارم.
ليلي روي ميز نشست و جيمين سرشو روي شونش گذاشت و به دوربين لبخند زد
از فن كوچولوش خداحافظي كرد و منتظر فن بعدي شد
فن جلوش نشست و جيمين با لبخند سرشو بالا اورد كه با ديدن فرد لبخندش خشك شد و بي حركت و ترسيده بهش خيره شد
_اوپااااا،باورم نميشه تونستم شخصا باهاتون صحبت كنم ،من بزرگترين فن تونم!
ولي جيمين خودشو عقب كشيد و زمزمه كرد:
_سسانگ فن!
دختر با شنيدن زمزمه جيمين دستشو روي ميز مشت كرد و با خشم و اعصبانيت گفت:
_چطور ميتوني همچين حرفي بزني اوپا  به كسي كه عاشقانه دوستون داره هوم؟!
جيمين خواست به باديگارد اشاره كنه كه دختر سريع فهميد
با لبخند فيك سمت جيمين خم شد و گفت:
_جرات نكن اين كار و بكني اوپا ...من امار تك تك نفس هايي كه ميكشي و دارم ..مطمعن باش عواقب بدي و برات مياره.
چطورهه براي امروز فقط اينجا رو امضا كني هوم؟
و به البوم زير دستش اشاره كرد.
جيمين ترسيده زمزمه كرد:
_تو ديوونه اي ..چطور ميتوني من و تهديد كني؟
من ميتونم ازت شكايت كنم!
_من درباره گذشتت خيلي تحقيق مردم اوپا ،حتي به نگهبان كمپاني رشوه دادم تا بهم درباره رفت و ادم هاي قبليت امار بهم بده و يه چيز جالب فهميدم
تو با خواننده ميني دوستي درسته؟
هيچ كس نميدونه..چطورهه من به همه بگم؟
جيمين بيشتر از اين نميتونست شوكه بشه.
اون دختر رواني درباره دوستاش هم فهميده بود؟
دختر وقتي قيافه شوكه جيمين و ديد خودش و عقب كشيد و ادامه داد:
_اون شماره ناشناسي كه هميشه بهت زنگ ميزنه منم اوپا بهتره بهش جواب بدي و گرنه فرداش ممكنه با اين تيتر خبر مواجه بشي
پارك جيمين ستاره كيپاپ با ميني خواننده سولو رابطه پنهان داره و بووم خبرش ميتركه و اين همه زحمت براي رسيدن به اين جا برات پوچ ميشه.
منتظر جوابت فردا صبح ميمونم اوپا و...
به البوم زير دستش اشاره كرد و گفت:
_دفعه بعد روي تخت ميزارمش تا تنها برام امضا كني!
و چشمكي زد و از جيمين دور شد!
با صداي منيجر كه ميگفت براي امروز كافيه جيمين و به خودش اورد و سريع از روي صندلي بلند شد و سمت دستشويي رفت.
شير اب و باز كرد و مشت اب و پر كرد و به صورتش پاشيد
نفس نفس زنان به چهره خودش خيره شد و گفت:
_اروم باش جيمين ...اروم باش اون نميتونه كاري باهات كنه، فقط بلوف ميزد .
همون لحظه مسيجي به گوشيش اومد
گوشيش و از جيبش در اورد و ناباور گوشيش از دستش رها شد و روي زمين افتاد .
با بهت به عكس دو تايي خودش و ميني كه كنار هم نشسته بودن و در اغوش هم بودن نگاه كرد .

_____
اينم از ميني و جيمين
بميرم براي جيمين ارامش نداره از دست اين سسانگ فن هاي رواني😒
ميني هم گذشته دردناكي داشته☹️
راستي 2k شديم بلاخرههههه🤯🥳💕

Middle of the night 🌌🖤Onde histórias criam vida. Descubra agora