Part15🤍

264 61 29
                                    

ميني و يونگي رو به روي هم تو كافه نشسته بودن
ميني با لذت از ميلك شيك خورد و هيجان زده رو به يونگي گفت:
_باورت ميشه يونگي اخر هفته يه اجراي بزرگ دارم و بعدش بوم ميتونم به ارزوم برسم.
يونگي لبخندي زد و گفت:
_مباركه ميني شي اميدوارم اون روز بهترين روزت بشه!
_اوووو ممنون يونگي شي.
راستي نامزديت و تبريك ميگم ..غير منتظره بود اما اميدوارم خوشبخت بشي.
_ممنون
ميني با شك گفت:
_كي ميخواين مراسم و برگذار كنيد؟
_تاريخيش هنوز مشخص نيست ..فعلا داريم مقدماتشو انجام ميديم..اما فكر ميكنم به زودي نامزد كنيم!
ميني سري تكون داد
يونگي مكث كرد و با ترديد گفت:
_از هوسوك ..چه خبر؟
_نگو ازش خبر نداري كه باورم نميشه شما هر روز با هم در ارتباط بوديد!
_خب..اين چند وقت سرم شلوغ بود نتونستم زياد باهاش حرف بزنم.
_رفته لس انجلس!
يونگي شوكه گفت:
_چرا..انقدر يهويي؟
_منم نميدونم فقط سه روز پيش رفتم خونش و ديدم وسايلش و جمع كرده و ميخواد بره.
_نگفت..كي بر ميگرده؟
_تا اخر هفته ..رفته به مامانش سر بزنه فكر نميكنم زياد بمونه ...نگران نباش پسر به نامزديت ميرسه!
يونگي لبخند خشكي زد و از قهوش نوشيد.
_اميدوارم به مراسم نرسه !


هوسوك وارد دستگاه ام ار اي شد و چشماش و بست
دكتر كيم با دقت به عكس مغز هوسوك كه روي صفحه نمايش بود نگاه ميكرد و با دكتر متخصص كنارش مشورت ميكرد
_دكتر كيم همين طور كه انتظار داشتيم غده داره رشد ميكنه بايد زودتر شيمي درماني و شروع كنيم
_نظر منم همينه دكتر دو اما نظرتون درباره خوب شدنش چيه؟
دكتر دو همين طور كه داشت تو صفحه چيزي مينوشت گفت:
_بخوام رو راست باشم حتي اگه خوب بشه ..اون ادم سالم قبلي نميتونه بشه!

هوسوك اروم ضربه به در اتاق دكتر كيم زد و وارد شد.
دكتر كيم با لبخند هوسوك و به نشستن دعوت كرد و خودش پشت ميز جا گرفت و گفت:
_اقاي جانگ اين چند روز مشغول جا به جايي بوديد و عكس برداري از مغزتون
با دكتر دو مشورت كردم تصميم بر اين شد با دارو و شيمي درماني جلو بريم تا اگه امكانش بود و غده كوچيك شد بعد جراحي كنيم.
_دكتر كيم چقدر طول ميكشه؟
_ با توجه به اندازه غده ما حدود دو الي سه ماه ما با شيمي درماني و دارو جلو ميريم تا به اندازه اي كوچيك بشه تا موقع جراحي ميزان خطر پايين بياد!
هوسوك لبخندي زد و سري تكون داد.
_از كي شيمي درماني و شروع ميكنيم؟
_از هفته ديگه ..جاي تعمل نداره!
فقط اقاي جانگ ..
هوسوك به دكتر كيم منتظر نگاه كرد
دكتر كيم با لبخند شرمنده اي گفت:
_تو فرايند شيمي درماني..موهاتون ميريزه ..نظر من اينه قبلش ..موهاتون و بتراشيد ..چون زمان شيمي درماني.. خيلي دردناكه موهاتون كم كم بريزه.
هوسوك لبخند معذب و خالي زد و با چشماي شيشه اي گفت:
_مشكلي نيست..دكتر كيم.. روز قبل شيمي درماني ميرم ارايشگاه.

______
از دنيا عقبم تولد سانشاين مبارك🥳🔥❤️✨

Middle of the night 🌌🖤Where stories live. Discover now