Part17🤍

292 65 53
                                    

خورشيد طلوع كرد
يونگي با صداي زنگ ساعت چشم هاشو باز كرد و بلند شد
خميازه كشيد و با چشماي خمار زنگ ساعت و قطع كرد و حولشو برداشت و سمت حموم رفت
لباس هاشو به تن كرد و قهوهشو نوشيد و به ساعت نگاه كرد،8صبح.
هوسوك ساعت10به سئول ميرسيد ،پس بايد الان سمت فرودگاه ميرفت.
سويچ ماشين و برداشت و خارج شد.

دختر با موهاي صورتي و كوتاه و تيپ كابويي امريكايي چمدونشو ميكشيد و وارد سالن فرودگاه شد.
ادمسشو محكم باد كرد و تركوند.
_هومممم هواي سئول
با لبخند كجي جلو رفت كه مرد سياه پوشي سمتش اومد.
_خوش اومديد خانم
دختر از بالاي عينك به باديگاردش نگاه كرد و گفت:
_خيلي وقت شده جينچه.
جينچه سرشو خم كرد و احترام گذاشت.
دختر به راه رفتنش ادامه داد و جينچه پشت سرش
_اين مدتي كه نبودم چه خبر؟
جينچه با شك گفت:
_خانم پارك ..اعلام كردن كه ميخوان ازدواج كنن!
دختر دم در فرودگاه ايستاد و با صداي خشكي پرسيد :
_كي اعلام كرد؟
_حدود دو هفته!
همون لحظه يونگي از كنار دختر رد شد
ليسا نيم نگاهي به يونگي انداخت و سرشو تكون داد و گفت:
_پس حتما منم به اين مراسم دعوتم !

يونگي به ساعتش نگاه كرد
‎10/10دقيقه
_لعنتي اميدوارم هوسوك نرفته باشه!
جست و جو گر سالن فرودگاه و گشت
وقتي هوسوك و نديد نااميدانه سمت پذيرش رفت و گفت:
_ببخشيد؟
_بفرماييد
_پرواز لس انجلس كي زمين نشست؟
دختر پشت پذيرش تو كامپيوتر چيزي و سرچ كرد و گفت:
_امروز پروازي از سمت لس انجلس به سئول نبوده!
يونگي با تعجب گفت:
_امكان نداره ..بهم خبر دادن امروز صبح پرواز لس انجلسه!
_متاسفم فكر ميكنم اشتباه بهتون اطلاع دادن تا سه روز پيش هيچ پروازي از لس انجلس نيومده و تا چهار روز ديگه پروازي ثبت نشده !
_يك هفته پيش .. يك شنبه پروازي از سئول به لس انجلس بوده؟
_يه لحظه
...
دختر بعد از مدتي گفت:
_نه..هيچ پروازي ثبت نشده  از يك شنبه هفته پيش!
يونگي با تعجب تشكري كرد و روي صندلي نشست و گوشي شو در اورد
شماره هوسوك و گرفت و منتظر بود تا جواب بده
"مشترك مورد نظر پاسخگو نيست لطفا بعدا تماس.."
كلافه تماس و قطع كرد و دوباره شماره گرفت:
بعد چهار بوق
_بله؟
_چرا تلفنت و جواب نميدي هوسوك ؟ كجايي دقيقا؟
_..چيزه..من هوسوك نيستم!
يونگي با تعجب گوشي و رو به روش گرفت و شماره رو ديد
"هوسوك "
_شماره درسته..تو كي هستي؟
_من سانگهونم..هيونگ رفته دستشويي
_هوسوك كجاست؟
_هيونگ.... اوه هيونگ گوشيت ديدم زنگ ميخورد من جواب دادم
هوسوك سمت سانگهون اومد وگوشي و گرفت و به اسم گيرنده خيره شد
چشماش درشت شد و سريع تلفن و قطع كرد
يونگي به صداي بوق ازاد گوشي گوش كرد.
هوسوك با ترس سمت سانگهون چرخيد و گفت:
_..سانگهون..بهش نگفتي كه..كجاييم ؟
سانگهون با تعجب گفت:
_نه..فقط بهش گفتم دستشوويي رفتي!
هوسوك نفس راحتي. كشيد و گفت:
_خوبه ..خوبه كه بهش نگفتي!
_ولي هيونگ ازم پرسيد من كيم منم بهش گفتم سانگهونم.
هوسوك لبخند زد و گفت:
_مشكلي نيست سانگهون!
همون موقع گوشيش دوباره زنگ خورد
هوسوك نفس عميقي كشيد و جواب داد:
_بله؟
_چرا گوشي و قطع كردي؟
_اوه يونگي تويي؟! هيچي حواسم نبود قطع شد ..چخبر حالت خوبه؟
اتفاقي افتاده بهم زنگ زدي؟
_كجايي ؟
هوسوك اب دهنشو قورت داد و گفت:
_هوم ..من برگشتم سئول ..صبح پروازم نشست الانم خونه يكي از دوستامم پسرش جواب داد
_ميخوام ببينمت!
هوسوك با تعجب صاف نشست و گفت:
_كي؟
_بعدظهر ..كافه هميشگي
هوسوك سمت برنامه پزشكيش رفت و تند تند چك كرد و وقتي ديد بعدظهر كاري نداره با خوشحالي گفت:
_حتما ميام ..
_خوبه ميبينمت
_ميبينمت!
هوسوك با خوشحالي تلفن و قطع كرد و سمت كمد مشتركش با سانگهون رفت!
_هيونگ؟
_بله؟
_چرا بهش دروغ گفتي؟
هوسوك لبخندش خشك شد و سمت سانگهون برگشت و با لبخند مسخره و فيكي گفت:
_بعضي وقتا براي اينكه دل كسي و نشكني مجبوري دروغ بگي.
_اما تو داري تنهايي درد ميكشي!
_اون ادم ارزشش و داره كه تنهايي درد بكشم .
سانگهون با تعجب گفت:
_يعني انقدر دوستش داري كه نميخواي بفهمه تو مريضي و ناراحت نشه؟
هوسوك سرشو تكون داد و گفت:
_همين طورهه سانگهون من خيلي دوستش دارم نميخوام ناراحت بشه حتي بخاطر من.

____________"تو معشوقه زيباي سنگدل مني"_________

سلامي دوباره
نظرتون چيه؟! بنظرتون هوسوك چطوري ميخواد دروغش و جمع كنه و ليسا چه ربطي به خانم پارك دارهT__T
حقيقتش با حال خيلي خوبي middle of the night و اپ ميكنم بخاطر نظراتي كه ميگيرم با وجودي كه تعداد ريدارها خيلي كمه
مرسي كه نظر ميديد💓

Middle of the night 🌌🖤Donde viven las historias. Descúbrelo ahora