Part36🖤

228 62 58
                                    

دقيقا تو هفتمين ماهي بود كه متوجه شده بود مريض شده.
جلسات شيمي درماني ادامه داشت و در كنار اون پرتو در ماني هم اضافه شده بود.
دردهاي هوسوك بيشتر شده بود ولي سعي ميكرد به روي خودش و بقيه نياره .
مبارزه سختي بود، اينكه سلولهاش ذره ذره نابود ميشد و كاري از دستش بر نميومد.
براش عجيب بود كه چرا انقدر شيمي درماني طول كشيده.
بايد تا الان جراحي ميكرد.
همين افكار باعث شد از روي تخت بلند شه و سمت اتاق دكتر كيم حركت كنه.
چند تقه به در زد و منتظر شد:
_بفرماييد.
_سلام..دكتركيم.
دكتر كيم با شنيدن صداي هوسوك سرشو از برگه ها بلند كرد و با لبخند از جاش بلند شد:
_او هوسوك ..بيا بشين .
_ممنونم.
هوسوك روي مبل نشست و دكتر كيم هم رو به روش:
_چي تو رو به اتاقم كشونده؟
_راستش ازتون سئوالي داشتم.
دكتر سرشو تكون داد و منتظر موند:
- [x] _كي جراحي و شروع ميكنيد؟
_اتفاقا ديروز با دكتر دو مشورت ميكردم و روند درمانت و چك ميكرديم خوشبختانه تومور داره به اندازه اي كوچيك ميشه كه از مخچه فاصله بگيره و اسيبي نبينه و اگه اوضاع همين طور عالي پيش بره تا اخر ماه اماده اي كه بري اتاق عمل.
هوسوك لبخند زد و گفت:
_خوشحال شدم از شنيدنش.
دكتر كيم هم نفسشو بيرون داد و گفت:
_ما هم خيلي خوشحاليم از روند خوب بهبوديت ولي هوسوك بايد بيشتر مراقب خودت باشي و بيشتر به خودت برسي...جراحي ريسكش بالاست و بايد از لحاظ رواني بيشتر خودت و اماده كني.
اميدوارم متوجه باشي كه چي ميگم ...كوچيك ترين استرسي باعث بهم خوردن كل روند درمان ميشه.
هوسوك سرشو تكون داد و گفت:
_خودم و براش اماده ميكنم دكتر كيم.


ميني در حالي كه از استيج خارج ميشد ،نفس راحتي كشيد.
_ميني گل كاشتي دختر ،فكر ميكنم نفر اول خودتي!
_اميدوارم همين طور باشه.
و پشت صحنه رفت و منتظر موند تا نتايج اعلام بشه.
امروز روز سختي براش بود ،بايد بين نفرات اول تا سوم ميشد تا براي دور نهايي بره.
بعدش ميتونست به عنوان خواننده سولو ديبو كنه.
اگه نفر اول ميشد ميتونست كمپانيشو عوض كنه و به كمپاني بهتر بره.
كمپاني بهتر مساوي ميشد با راحت ديبو كردن.
ولي ايوون وو.....
سرشو محكم تكون داد، بايد ميني خودخواه ميشد تا موفق بشه..نبايد به خاطر يه عشق ممنوعه ايندش و نابود كنه.
با شنيدن صداي داور وارد استيج شد .
منتظر به داورها نگاه كرد.
_از بين 15 نفر فقط 3 نفر اول ميتونند براي دور نهايي برند و با توجه به روندي كه رو استيج داشتيد من و سه داور ديگه راي داديم.
اميدوارم موفق باشيد.
نفر اول  خانم چو مينها.
نفر دوم خانم كيم هاجون
ميني محكم دست هاش و مشت كرد و منتظر به داور خيره شد.
نفر سوم..
خانم پارك چينه.
ميني ناباور چند قدم عقب رفت و به ستون پشت سرش تكيه داد.
شكست خورده بود؟
يعني بايد براي يك سال ديگه عقب ميفتاد؟
داور ميكروفن و برداشت و ادامه داد:
_براي اولين بار ما داور ها براي نفر سوم دو نفر و در نظر گرفتيم و نتونستيم به نتيجه برسيم براي همين اين دو نفر دوباره بايد اوديشن بدن خانم پارك چينه و خانم كيم ميني.
ميني با شنيدن اسمش با هيجان سرشو بالا اورد:
_انگار فرصت دوباره اي برام به وجود اومده.


رز وارد شركت شد و به نگهباني كه تا كمر براش خم شده بود لبخند زد.
طبقه اخر و فشرد و از تو اينه اسانسور موهاش و مرتب كرد.
با صداي دينگ از اينه فاصله گرفت و خارج شد.
با لبخند بزرگ سمت ميز يونگي رفت.
با نديدنش لبخندش از بين رفت و دسته گل ،نيلوفر ها رو روي ميزش گذاشت.
سمت اتاق رئيس پارك رفت و چند تا ضربه زد:
_بيا داخل.
_سلام پدر..
_اوه رز اينجا چيكار ميكني؟
_اومدم بهت سر بزنم همينجاها براي عكس برداري اومده بودم.
رئيس پارك ابروش و بالا انداخت و گفت:
_ميخواي باور نكنم كه براي ديدن منشي مين اومدي؟
رز لبخند خجالت زده اي زد و گفت:
_بايد همه چيز و درست كنم ..من يونگي و بدست ميارم.
رئيس پارك با رضايت سرشو تكون داد و گفت:
_همين كار و كن و نااميدم نكن رز...بايد ابرو از دست رفتمون و برگردونيم بايد با مين يونگي ازدواج كني.

يونگي وارد بخش شد و سمت ميز كارش رفت.
با ديدن گل هاي روي ميز اخمي كرد و برشون داشت:
_نظرت راجبه شون چيه؟
با شنيدن صداي رز سمتش برگشت و گل وبه طرفش گرفت:
_لازم نبود برام گل بياري ..بگيرشون لازمش ندارم.
رز چهره غمگيني به خودش گرفت:
_ولي اينا رو براي تو خريدم حتي اگه ميخواي برو بندازشون دور ولي من پس نميگيرم.
يونگي چشم هاشو كلافه روي هم فشرد و گل ها رو روي ميز گذاشت .
مشغول جمع كردن وسايلش شد و رز با هيجان گفت:
_ميخواي بري ؟
كارت تموم شده؟
ميخواي با هم ...
يونگي كلافه رز و كنار زد و گفت:
_برنامه هام پره الانم دارم جايي ميرم پس نميتونم.
رز تا اسانسور همراهش رفت و بقيه با ديدن رز و يونگي كنار هم مشغول پچ پچ شدن.
يونگي دكمه اسانسور و زد و رز هم مشتاقانه سوال ميپرسيد:
_كجا داري ميري؟
امشب وقتت خاليه؟
نظرت چيه بريم رستوران..
يونگي از اسانسور خارج شد و وارد پاركينگ شد و سمت ماشينش رفت:
_متاسفم رز تا اخر شب درگيرم فعلا.
و سوار ماشينش شد و راه افتاد.
رز عصبي پاشو به زمين كوبيد و زمزمه كرد:
_نكنه با يكي ديگه دوست شده؟
مين يونگي نميتوني از دستم خلاص شي !
بدو بدو سمت ماشينش رفت و سوار شد.
و شروع به تعقيب يونگي كرد..

____
روم به ديوار☹️
اميدوارم از اين پارت لذت ببريد❤️

Middle of the night 🌌🖤Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt