وانگ هستم ويراستار ساختمان پكرن
_وقت بخير اقاي وانگ،نويسنده جانگ هستم
_بله ،بفرماييد!
_ميشه امروز ببينمتون ؟
_ساعت6 ،كافه پايين ساختمون .
_ممنونم ميبنمتون.
به داستاني كه داشت مينوشتش خيره بود
_فكر كنم اخرين چيزيه كه از خودم باقي ميزارم.با استرس روي ترازو رفت و با چشماي جمع شده به وزنش نگاه كرد
_ جيمين ،ديشب چي كوفت كردي ها؟؟
_من.....من
_اين طوري نميشه تو لعنتي 3كيلو اضافه وزن داري و چيزي تا ديبو گروهت نمونده
تا كي ميخواي من و انقدر حرص بدي؟!
مربي به ساعتش نگاه كرد و گفت:
_جز يك سيب و يك هويج تا فردا چيزي نميخوري و حق نداري تا اخر هفته جايي بري و همين الانم ميري سالن رقص و تا ساعت 2 تمرين ميكني ،فهميدي؟
_بله مربي!
وارد سالن رقص شد
به ساعت نگاه كرد
ساعت9 بود
_يعني بايد 5ساعت بدون استراحت برقصم؟
بغضشو قورت داد و اهنگ و پخش كرد
به نرمي روي پاهاش ايستاد و با تموم وجود رقصيدAyy 심장이 뛰지 않는대
قلبم دیگه نمیتپه더는 음악을 들을 때 tryna pull up
وقتی صدای پخش شدن موسيقی رو ميشنوم، سعی ميكنم خودمو بالا بكشم시간이 멈춘 듯해
انگاری زمان ایستادهOh, that would be my first death I've been always afraid of
اوه، اون میتونست مرگ اولم باشه که همش ازش میترسیدمپاش پيچ خورد و محكم زمين خورد
이게 나를 더 못 울린다면
که دیگه به صدا درنیاد내 가슴을 더 떨리게 못 한다면
دیگه قلبمو نلرزونه어쩜 이렇게 한 번 죽겠지 아마
اون موقع شاید این، جوری باشه که واسه بار اول میمیرمBut what if that moment's right now, right now?
اما اگه اون لحظه همین الان باشه چی؟ الان؟از جاش بلند شد و دوباره انجامش داد
귓가엔 느린 심장 소리만 bump, bump, bump
ضربان قلبم به آرومی تو گوشم ميتپه بامپ، بامپ، بامپ벗어날래도 그 입속으로 jump, jump, jump
حتي اگه سعی كنم ازش فرار كنم، [صداش] تو دهنم ميزنه، میپره، میپره، میپره어떤 노래도 와닿지 못해 소리 없는 소릴 질러
دیگه هیچ آهنگی روم تاثیر نداره، پس بی صدا گریه میکنمعرق ميكرد و ضربان قلبش بالا رفته بود و با موسيقي يكي شده بود
모든 빛이 침묵하는 바다 yeah, yeah, yeah
اقيانوسی كه تموم صداهای توش سكوته (آره، آره، آره)길 잃은 내 발목을 또 잡아 yeah, yeah, yeah
پاهای دستپاچه ام يه بار ديگه ميپرن (آره، آره، آره)어떤 소리도 들리지 않아 yeah, yeah, yeah
همه صداها قطع شده (هیچ صدایی نمیشنوم) آره، آره، آرهKillin' me now, killin' me now, do you hear me? Yeah
همین الان منو بكش، الان منو بکش، صدامو ميشنوی؟ آره
ESTÁS LEYENDO
Middle of the night 🌌🖤
Fanficزندگي چهار دوست،هر كدوم مشكلات خودشون و داشتن پر از درد ,اشك و خستگي اما وقتي پيش هم بودن مهم نبود چه اتفاقي اون روز افتاده كنار هم خوشحال بودن 🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤 _اقاي جانگ ،وضعيت شما جديه ! بايد هر چه زودتر فرايند درمان و شروع كنيد! _چق...