pt.14| پسر خوبِ مامان

4K 972 195
                                    

جونگکوک هنوز هم باور نمی کرد که کیم تهیونگ پسر نامادریش باشه.
در واقع نمیدونست که نامادریش قبلا با آقای کیم ازدواج کرده و حتی یه بچه هم ازش داره. فکر میکرد پدرش با یکی از مشتری های رستوران آشنا شده و باهاش ازدواج کرده، نه زن سابق مالک رستوران! اصلا چرا زن سابق مالک رستوران باید برای غذا خوردن به اون رستوران بیاد که اونجا با پدرش آشنا بشه؟!

سرنوشت؟! مسخره ست. ولی خب نه مسخره تر از وضعیت خودش.
چرا هرجا میرفت باید ردی از کیم تهیونگ رو تو زندگیش میدید؟
جونگکوک الان به پارنوییدی ورژن خودش تبدیل شده بود. همه چیز بو می داد. این شیطان کوچولوی نشسته روبروش که پشت میز شام از پدرش خودشیرینی می کرد و مادرش رو خام لبخند های نرمش خام میکرد، بو داشت.

با حرص قاشقش رو توی سوپ گردوند. اصلا حس خوبی به وجود تهیونگ توی این خونه نداشت.

صدای پدرش رو شنید که خطاب به تهیونگ گفت:
"پسرم گفتی که رستورانت رو راه انداختی. دوست دارم بیشتر ازش بدونم"

جونگکوک چشماش رو تو حدقه چرخوند. نگفته بود؟!! بوی دردسر میومد.

تهیونگ دستمالی برداشت و به صورت نمادین گوشه ی لبش رو تمیز کرد. به هرحال باید از همه نظر موجه دیده میشد!

با همون لبخندی که از دو ساعت پیش تاحالا روی لبش بود به سمت جون سو برگشت. پیش کشیدن این بحث برای بار دوم حس خوبی به تهیونگ میداد. چون نگاه زیرچشمی جون سو رو به جونگکوک دیده بود!

"بله چند وقتی هست که دارم روش کار میکنم. نمیخواستم فقط توی خونه بشینم و روزهام رو با بطالت بگذرونم، پس رستوران خودمو زدم تا هم خودم بیکار نباشم و هم کارآفرینی و ایجاد اشتغال بشه. "

جون سو با تحسین به تهیونگ خیره شد:
"خیلی پسر باجنمی هستی."

تهیونگ کمی سرش رو خم کرد:
"شما لطف دارید"

جونگکوک بی حوصله لیوان آبش رو سرکشید. کی این بحث مسخره تموم میشد؟! دیدن وجه ی مودبانه ی کیم تهیونگ کسل کننده بود؛ چون جونگکوک شخصیت اصلی تهیونگ رو دیده بود. و خب شاید منتظر دیدنش بود؟ حداقل اونجوری حوصله اش سر نمیرفت.

جون سو نیم نگاهی به پسرش انداخت:
"گفته بودی تو انتخاب پرسنل وسواس به خرج میدی"

تهیونگ با همون لبخند مودبانه سرشو به نشونه ی تایید تکون داد. خودشه مرد! بچسب به طعمه.
"درسته. فعلا درحال عضوگیری هستیم، بیشتر پرسنل رو از بین بهترین ها انتخاب کردیم فقط مونده سرآشپز. من قرار نیست اون پست رو دست هر کسی بدم! "

بعد از تموم شدن حرفش نیم نگاه معنا داری به جونگکوکی که بی حوصله قاشق سوپ رو به سمت دهنش می برد انداخت.

آرا که تا الان در سکوت مشغول گوش دادن بود، تک سرفه ای کرد:
"جونگکوک نظرت چیه توی رستوران تهیونگ کار کنی؟"

𝐂𝐚𝐫𝐚𝐦𝐞𝐥 𝐌𝐚𝐜𝐜𝐡𝐢𝐚𝐭𝐨✔Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang