pt.10| !دست از سرت برنمیدارم شِف

4.1K 1K 337
                                    

تهیونگ از توی آینه بهش نگاه کرد و لبخند ضایعی زد:
"ببین عزیزم میتونیم با حرف حلش کنیم!"

به محض زدن این حرف چشماش درشت شد. عزیزم؟! چه شِتی داشت میگفت؟!

جونگکوک بی حوصله از شونه اش گرفت و به سمت خودش برگردوندش. روی صورتش خم شد و گفت:
"اول اینکه من عزیز تو نیستم!"

فشار بیشتر به شونه اش آورد و به عقب هلش داد که با اینکار کمر تهیونگ به لبه ی روشویی برخورد کرد:
"دوم اینکه مطمئنی میتونی با حرف قانعم کنی؟!"

به لبش زبونی زد و چشماش رو ریز کرد:
"و سوم اینکه.. وایستا ببینم..چرا انقدر به لبم زل زدی؟!"

تهیونگ از وقتی که باهاش فیس تو فیس شده بود فقط به لباش، مخصوصاً خال زیر لبش زل زده بود. دست خودش نبود فقط چشماش مثل آهنربا بهشون جذب میشدن.

سعی کرد شبیه یه استاکر منحرف رفتار نکنه پس چشماش رو بالا آورد و دوبار پلک زد:
"آم..سلام"

جونگکوک نگاه عجیبی بهش انداخت و دستش رو از روی شونه اش برداشت:
"مستی؟؟"

تهیونگ تک سرفه ای کرد و صاف ایستاد. بهتر بود که بیشتر از این از خودش به احمق نسازه:
"فکر کنم بهتره که حرف بزنیم. میشه از اینجا بریم بیرون؟!"

"از کجا بهت اعتماد کنم که فرار نمیکنی؟
میدونی که..سابقه ات خرابه!"

تهیونگ آهی کشید و سوییچ موتورش رو از جیبش درآورد و به سمتش گرفت:
"بیا اینو پیش خودت نگه دار. بدون موتورم که نمیتونم فرار کنم"

نگاه جونگکوک هنوز مشکوک بود اما با تکون خوردن دستگیره ی در سرویس، جونگکوک با عجله به سمت در رفت و قفلش رو باز کرد. البته یادش نرفت که قبلش سوییچ موتور رو از دست تهیونگ بقاپه!

پسر نوجوونی وارد سرویس شد و نگاه مشکوکی بهشون انداخت.
"مزاحم شدم؟!"

جونگکوک نیشخند زد و با نیم نگاهی که به تهیونگِ اخمو انداخت گفت:
"شاید"

تهیونگ چشماش رو چرخوند و بعد از اینکه روبروی پسر ایستاد، پس سری ای بهش زد:
"به تو چه بچه، تو برو کارتو بکن!"

و بدون اینکه نگاهی به جونگکوک بندازه از سرویس خارج شد.
جونگکوک سعی کرد خنده اش رو بخوره و بعد از اینکه چشمکی به پسر زد، از سرویس بیرون رفت.

پسر با غرغر دستی به گردن دردناکش کشید و غرغر کنان به سمت اتاقک سرویس رفت:
"حالشو اونا کردن کتکش رو من خوردم!"

جونگکوک چشماش رو تو کافه گردوند و تهیونگ رو نشسته روی صندلی خودش( تهیونگ)دید.
به سمتش رفت و با برداشتن مجله ی روز میز، راهش رو به طرف میزی که پنجا دقیقه ی گذشته رو پشتش نشسته بود و از اونجا زیرچشمی تهیونگ رو دید میزد رفت.

𝐂𝐚𝐫𝐚𝐦𝐞𝐥 𝐌𝐚𝐜𝐜𝐡𝐢𝐚𝐭𝐨✔Where stories live. Discover now