این عادت تهیونگ بود که توی رستوران راه بره و سر به سر پرسنل یا حتی بعضی از مشتری ها بذاره.
همه ی پرسنل آشنایی کامل به این موضوع داشتن؛ مثلا وقتی که نامجون غذا رو سوزونده بود، تهیونگ هِرهِر بهش خندید و گفت که قیافه اش شبیه مارمولک آبکشیده شده.
و البته که فضا رو با این شوخیش تلطیف کرد تا جئون جونگکوکِ سختگیر، نامجون رو مورد شماتت قرار نده.
این تهیونگ بود.. و حتی بعضی از مشتری های ثابت رستوران هم اونو میشناختن و عاشقش بودن.
پس اگه همچین آدمی شروع کنه به لاس زدن، قطعا همه به منزله ی شوخی میگیرنش.
تهیونگ تقریبا هر روز به بورا میگفت موهای بنفشش دلش رو برده، یا به آچا میگفت وقتی که سوار موتور میشه خیلی هاته، و بیشتر از همه با هلن لاس میزد...
حتی یکبار بهش گفته بود اگه سی سال جوون تر بود باهاش ازدواج میکرده چون عاشق چای سبزهاییه که دم میکنه.پس طبیعیه که آنتن های جئون جونگکوک، لاس هایی که از طرف فرستنده های کیم تهیونگ ارسال می شد رو دریافت نکنن!
مثلا یکبار بهش گفته بود وقتی اخم میکنه خیلی ددی بنظر میاد.
از جونگکوک نباید انتظار داشت که همچین حرفی رو از کیم تهیونگ بشنوه و به منزله ی شوخی برداشتش نکنه چون محض رضای خدا، این بیشتر یه شوخی بنظر می اومد تا لاس زدن.پس فقط به حرفش خندید و طبق عادتی که جدیداً گرفته بود، نوک بینیش رو بین انگشت شست و اشاره اش گرفت و فشرد.
تهیونگ تاحالا با هیچ مردی به صورت جدی لاس نزده بود. برای همین نمیدونست باید چیکار کنه، پس سعی میکرد حرف هایی که توی دلش بود رو لابلای شوخی هاش بگه.
دختر ها و زن های زیادی در مقابل تهیونگ دووم نمی آوردن. چون اون شیرین زبون، زیبا و پولدار بود.
حتی آچا که روحیه ی کمی خشنی داشت با دیدن تهیونگ لبش به لبخند باز میشد و چشماش برق می افتاد.
تهیونگ نیازی نبود که به خودش زحمتی بده، لازم بود که فقط خودش باشه تا همه ی دختر ها و زن ها به طرفش جذب بشن.
البته شده بود که تو دبیرستان چند تا پسر بهش اعتراف کرده باشن اما تهیونگ همشون رو رد کرده بود چون هیچ کششی به سمت اونها توی خودش حس نمیکرد.تهیونگ تلاشی برای جذب پسرها نکرده بود، پس برای زدن مخ شف، به همون تجربه های اعتراف از طرف جنس موافق تکیه کرد و سعی کرد که خودش باشه.
از یک هفته پیش که برای جونگکوک رامیون درست کرده بود، کناره گیری هاش رو تموم کرد چون حس میکرد که جونگکوک هم نسبت بهش بی میل نیست.
از پست لایک کردنش گرفته تا بغل های یکهویی ای که بهش میداد و غافلگیرش میکرد. و البته که تهیونگ عاشقشون بود.
VOUS LISEZ
𝐂𝐚𝐫𝐚𝐦𝐞𝐥 𝐌𝐚𝐜𝐜𝐡𝐢𝐚𝐭𝐨✔
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝] "برادران کیم بجز تهیونگ؟!" این صدای زمزمه ی زیر لبیِ تهیونگ بود که خیره به تابلوی رستوران زنجیره ایِ پدرش، که حالا به برادرانش به ارث رسیده بود، نگاه میکرد و با حرص دستهاش رو مشت کرده بود! ثانیه ای بعد پوزخندی زد و به این فکر ک...