part 9 ❌

1.1K 78 58
                                    

JENNIE

2:25 AM

ساعت از دو بامدادم گذشته و اما هنوز لیسا برنگشته بود ..
از اونجایی که دلم برای دخترا خیلی تنگ شده بود از وقتی که لیسا رفت چهره هاشونو کنار هم نقاشی کردم و تا الان یه تک داشتم میکشیدم ..

بالاخره تمومش کردم ؛ نگاهی به نقاشی انداختم واقعا دلم براشون تنگ شده بود ..

با فکر دخترا و خاطراتمون اشک تو چشام جمع شدو شروع کرده به هق هق کردن ..

تا موقعی که خوابم برد داشتم گریه میکردم ..
چون خوابم که سبکه صدای باز شدنه دره اتاق رو شنیدم از خواب بیدار شدم دیدم یه نفر سعی داره قفل درو باز کنه ..

اون هی دستگیره درو میکشیدو با دستش محکم به در می زدو سعی داشت که بازش کنه ..

من ترسیده بودم دستو پام میلرزید..

یاد حرف لیسا افتادم که میگفت ..

″تا وقتی که ازت سیر نشم قرار نیست از دستم خلاص بشی بعدشم دیگه هیچیه تو برام مهم نیست ″

بعدش صدای اون مردا که راجبه استفاده کردن ازمنو فروختنم حرف می زدن افتادم ..

با یاد اینا ترسی که از استخونام رد می شد و حس میکردم ..

تو اتاق دنباله چیزی گشتم که باهاش شاید بتونم از خودم دفاع کنم ‌..

وقتی از در رو برگردوندم که دنبال چیزی برگردم صدای کبویده شدنه درو شنیدنم ..

برگشتم سمت درو لیسا رو دیدم ..

برای اولین بار از دیدنه لیسا احساس ارامش کردم و ترسم از بین رفت ..

لیسا : نینی .. نینی ؟
جنی : من اینجام لیسا ..

اون مست بود در حدی که بزور رو پاهاش وایمیساد ..
تلو تلو خوران سمت من اومد و بهم نزدیک شد ..

دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو سمت خودش کشیدو محکم لباشو رو لبام‌ کوبوند..

از درد گازای محکمی که به لبام میزد تو دهنش ناله کردمو نفس نفس زدم اما اون دست بردار نبود ..

سعی کردم به عقب هدایتش کنم اما لعنتی اون با اینکه مسته اما هنوزم زورش زیاده ..

بم بم : لیسا کجا بودی تا الان می دونی چه قد دنبالت گشتم ؟!

وقتی لیسا وارد اتاق شد درو نبسته بود ..
صدای اون پسره دوستش از پشت سرمون رو شنیدم ..

لیسا از لبام دست کشیدو برگشت سمت اون پسر ..

لیسا : چرا دنبالم بودی ؟! نکن اون رئیس بی عرضت باز برام ماموریت داشت ؟!
بم بم : نه لیسا نگرانت بودم فک کردم اون پلیس احمق پیدات کرده !! حالت خوبه ؟

بعد گفتنه حرفش نگاهی به من انداخت ..
من چیزی به جز تیشرت اور سایز لیسا که تا زانوهام بود تنم نبود ..
اون نگاه ساده ای بهم انداخت اما با همون نگاهم حس بدی پیدا کردمو سعی کردم خودمو پشت لیسا قایم کنم ..

My crazy mafia Where stories live. Discover now